vesalmanochehri.loxblog.com

عاشقانه

 شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه

:

سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم

.

دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش

.

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام

….

پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند

نوشته شده در یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:,ساعت 17:1 توسط vesal|

 


حافظ کنار عکس تو من باز نیت میکنم 

انگار حافظ با من و من با تو صحبت میکنم

وقت قرار ما گذشت و تو نمی دانم چرا

دارم به این بد قولیت دیریست عادت میکنم

چه ارتباط ساده ای بین من و تقدیر هست

تقدیر و ویران میکند من هم مرمت می کنم

در اشتباهی نازنین تو فکر کردی این چنین

من دارم از چشمان زیبایت شکایت می کنم

نه مهربان من بدان بی لطف چشم عاشقت

هر جای دنیا که روم احساس غربت می کنم

بر روی باغ شانه ات هر وقت اندوهی نشست

در حمل بار غصه ات با شوق شرکت میکنم

یک شادی کوچک اگر از روی بام دل گذشت

هر چند اندک باشد آن را با تو قسمت میکنم

خسته شدی از شعر من زیبا اگر بد شد ببخش

دلتنگ و عاشق هستم اما رفع زحمت میکنم

مریم حیدرزاده

نوشته شده در چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:,ساعت 13:32 توسط vesal|

 


 

عیار واقعی بودن تصمیم ان است که دست به عمل بزنیم>>> انتونی رابینز

 اجازه نده ترس تو را فلج سازد>>>مارک فیشر

 افرادی که از ریسک کردن میترسند به جایی نمیرسند>>>مارک فیشر

 منشا همه بیماریها در فکر است>>> ژوزف مورفی

 رحمت خداوند ممکن است تاخیر داشته باشد اما حتمی است>>>انتونی رابینز

چنانچه نیک اندیش باشید خیر و خوشی به دنبالش خواهد امد>>>ژوزف مورفی

افراد موفق هیچ وقت اجازه نمیدهند که شرایط ازارشان دهد>>>مارک فیشر

افرادی که زمان را در انتظار شرایط عالی از دست میدهند هرگز موفق نمیشوند>>>مارک فیشر

اعمال ثابت ما سرنوشت ما را تعیین میکند.>>>انتونی رابیتز

هنگامی که تخیلات و منطق در ضدیت با هم قرار بگیرند تخیلات پیروز میشوند>>> مارک فیشر

وقتی که هدف روشنی داشته باشیم احساس روشنی به ما دست میدهد>>>انتونی رابینز

ترس را از خود بران و با خود بگو من با نیروی شعور خود قدرت انجام هر کاری را دارم>>>ژوزف مورفی

هر کس از قدرت انتخاب برخوردار است پس سلامتی و شادی را انتخاب کند>>>ژوزف مورفی

قانون زندگی , قانون باور است.>>>ژوزف مورفی

اعتقادات ما اعمال افکار و احساسات ما را شکل میدهد>>>انتونی رابینز

با هر تصمیمی تغییری تازه در زندگی اغاز میکنید.>>>انتونی رابینز

برای شروع باید باور داشته باشی که میتوانی سپس با اشتیاق شروع کنی>>>مارک فیشر

اگر نمیدانی به کجا میروی به هیچ کجا نخواهی رسید.>>>مارک فیشر

نبوغ در سادگی نهفته است>>>مونزارت

این روشنی هدف است که به شما نیرو میبخشد>>>انتونی رابینز

 در زندگی شکست وجود ندارد بلکه فقط نتیجه موجود است>>>انتونی رابینز

 تمام کسانی که ثروتمند شده اند باور داشته اند که میتوانند ثروتمند شوند.>>>مارک فیشر 

باور به طور خود بخود به اجرا در میاید>>>ژوزف مورفی

 نه موفقیت و نه شکست یک شبه ایجاد نمیشود.>>>انتونی رابینز

 به ضمیر باطن خود به صورت یک هوش زنده و یک یار موافق بنگرید>>>ژوزف مورفی

ترس باعث میشود تا بسیاری از مردم به رویاهایشان نرسند.>>>مارک فیشر

 زندگی دقیقا به ما ان چیزی را میدهد که به دنبالش هستیم>>>مارک فیشر

نباید مطالب غلطی که از گذشته در ذهن ما برنامه ریزی شده اند حال و اینده ما را تباه کنند >>> انتونی رابینز

آرزوهی هر فرد موجب شکل گرفتن و بقای افکار او میشود>>>هراکلیتوس

 

اندیشه هایتان را عوض کنید تا سرنوشتتان عوض شود.>>>ژوزف مورفی

 

زندگی آماده است تا بسیار بیشتر از انچه تصورش را میکنید به ما بدهد.>>>مارک فیشر

 

تنها کسانی میتوانند کارهای بزرگی انجام دهند که به قدرت ذهن ایمان دارند.>>>مارک فیشر

نوشته شده در چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:,ساعت 9:54 توسط vesal|


تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت..

نوشته شده در دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:,ساعت 10:53 توسط vesal|

www.taksara.rzb.ir | تک ســـــرا

 

غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق

یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق

بی صـدا میشکنه بغضـش روی سـنـگ قبـر دلدار

اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار

زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی

رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی

آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک

اون صـدای مهـربون ، نه سـکــوت ســرد خــاک

تویی که نگاه پاکت مـرهـم زخـم دلــــم بـود

دیدنـت حـتی یه لـحــظه راه حـل مشکـلـم بود

تو که ریـشه کردی بـا من، توی خـاک بی قراری

تو که گفتی با جـدایی هـیـچ مـیونه ای نداری

پس چـرا تنهام گذاشـتی توی این فـصل ســیاهی

تو عـزیـزترینی اما یه رفیـق نــیـمه راهــی

داغ رفتنـت عـزیـزم خط کـشـیـد رو بـودن مـن

رفتی و دیگـه چـه فایده ناله و ضـجـّه و شیـون

تو سـفر کردی به خـورشـید ، رفتی اونور دقایق

منـو جا گذاشتی اینجا با دلی خـســته و عاشـق

نمـیـخـوام بی تو بمـونم ، بی تـو زندگی حرومــه

تو که پیش من نبـاشـی ، هـمـه چـی برام تمـومه

عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک

گفت جگر گـوشـه ی عـشـقو دادمـش دسـت توای خاک

نزاری تنها بمونـه ، هــمـدم چـشـم سـیـاش باش

شونه کن موهاشو آروم ، شـبا قصـه گو بـراش باش

و غـروب با اون غـرورش نتونسـت دووم بـیـــاره

پاکشـیـداز آسـمـون و جاشـو داد به یـک سـتاره

اون جــوون داغ دیـده با دلـی شـکـسـته از غـم

بوسـه زد رو خـاک یار و دور شد آهسـته و کم کم

ولی چند قدم که دور شد دوباره گـریه رو سـر داد

روشــــو بــر گــردونـــد و داد زد

بـه خـدا نـمــیـری از یاد



 

نوشته شده در یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:,ساعت 11:24 توسط vesal|

 


 

 

 

والنتاین (۲۶ بهمن) یا سپندار مذگان (۲۹ بهمن) چند سالی است نزدیک ۲۶ بهمن ماه (۱۴ فوریه) که می شود هیاهو و هیجان را در خیابان ها می بینیم. مغازه های کالاهای فانتزی شلوغ می شود.

 

همه جا نام Valentine به گوش می خورد. از هر بچه ای که درباره والنتاین پرسش کنی می داند که “در سده سوم میلادی که برابر با آغاز شاهنشاهی ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده است بنام کلودیوس دوم.

 

کلودیوس باورهای شگفتی داشته است، برای نمونه سربازی خوب خواهد جنگید که زن نگرفته باشد.

 

از این رو زناشویی را برای سربازان امپراتوری روم بازداشته می کند.کلودیوس به اندازه ای سنگدل وفرمانش به اندازه ای بی چون و چرا بود که هیچ کس یارای یاری به زناشویی سربازان را نداشت.ولی کشیشی به نام والنتیوس(والنتاین)،پنهانی عقد سربازان رومی را با دختران دلخواهشان جاری می کرد.کلودیوس دوم از این رخداد آگاه می شود و دستور می دهد که والنتاین را به زندان بیندازند.

 

والنتاین در زندان دلداده دختر زندانبان می شود.

 

سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد دلدادگان، با دلی عاشق به دار آویخته می شود…بنابراین او را به نام فدایی وشهید راه عشق می دانند و از آن زمان نمادی می شود برای عشق!” ولی کمتر کسی است که بداند در ایران باستان، نه چون رومیان از سه سده پس از زادروز، که از بیست سده پیش از زادروز، روزی به نام روز عشق بوده است!

 

 

شنیدنی است بدانید که این روز در سالنمای کنونی ایرانی برابر است با ۲۹ بهمن، یا تنها ۳ روز پس از والنتاین فرنگی! این روز “سپندار مذگان” یا “اسفندار مذگان” نام داشته است.

 

فلسفه بزرگداشت این روز با نام “روز عشق” به این گونه بوده است که در ایران باستان هر ماه را سی روز می شمردند و افزون بر اینکه ماه ها نام داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند.

 

برای نمونه روز نخست “روز اهورا مزدا”، روز دوم، روز بهمن ( تندرستی، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت “بهترین راستی و پاکی” که باز ویژه خداوند است، روز چهارم شهریور “شاهی و فرمانروایی آرمانی” که ویژه خداوند است و روز پنجم “سپندار مذ” بوده است. سپندار مذ فرنام ملی زمین است، یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، فروتنی و گذشت به همه عشق می ورزد.

 

زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. از این روی در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را نماد عشق می پنداشتند. در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می شده است که در همان روز که نامش با نام ماه همزمان می شد، جشنی برپا می داشتند به فراخور نام آن روز و ماه. برای نمونه شانزدهمین روز هر ماه مهر نام داشت و که در ماه مهر، “مهرگان” فرنام می گرفت.

 

همین طور روز پنجم هر ماه سپندار مذ یا اسفندار مذ نام داشت که در ماه دوازدهم سال که آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشنی با همین نام می گرفتند.سپندار مذگان جشن زمین و گرامیداشت عشق است که هر دو در کنار هم می نشینند.

 

در این روز زنان به شوهران خود با مهر ارمغان می دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها ارمغان داده و از آنها فرمانبرداری می کردند. برخی نیز روز مادر و زن را به نشانه زایش و مهربانی زمین در این روز می دانند.مردم ایران از آن میان مردم هایی است که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به فراخور های گوناگون جشن می گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می گذرانده اند.

 

این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، روش زندگی، خوی، فلسفه زندگی و رویهمرفته جهان بینی ایرانیان باستان است.

 

از آنجایی که ما با فرهنگ باستانی خود ناآشناییم شکوه و زیبایی این فرهنگ با ما بیگانه شده است. شاید هنوز دیر نشده باشد که روز عشق را از ۲۶ بهمن (Valentine) به ۲۹ بهمن (سپندار مذگان ایرانیان باستان) برگردانیم… چرا سپندار مذگان در روز پنجم اسفندماه نیست؟ زیرا در گذشته ایرانیان ۱۲ ماه ۳۰ روزه داشتند و ۵ روز را نیز افزودن بر آن ۱۲ ماه در سالشمار خود داشته اند.

بنابراین روز پنجم اسفند(سپندار مذگان)، با روز ۳۳۵ از سال یا ۲۹ بهمن در سالشمار کنونی ایرانیان برابر است.

 

● سپندارمذگان

 

 

روز پنجم هر ماه موسوم است به ” سپنته آرمئیتی” که چهارمین امشاسپند در دین زرتشت است، که در پهلوی “سپندازمذ” گفته شده که به معنی فروتنی است.

سپندارمذ، روز پنجم هرماه و ماه دوازدهم سال است. پس درسپندارمذ روز ماه سپندارمذ جشنی بوده .(پنجم اسفند)

 

نکته ایران ویج : در تاریخ ایران روز های هر ماه ۳۰ روزه بود و هر روز نامی برای خود داشت پس از ورود دین مبین اسلام ایام هفته هم به تقویم ایران اضافه شد اما همانطور که میدونید بعضی از ماه ها ۳۱ روزه هستند و چون ما ۶ ماه ۳۱ روزه داریم در اصل هر ماهی ۱ روز اضافه شده پس ۵ اسفند رو میبایست ۶ روز برگشت به عقب تا در زمان درست آن به تقویم شمسی ما برگزار گردد.

 

 

از طرفی چون این امشاسپند سومین امشاسپند بانو ست و به دلیل مقام بزرگی که زن در کیش مهر دارد این روز به نام و مخصوص زنان بوده.

 

جشنی که در این روز برگذار می شده به ” سپندارمزگان” معروف است. نامهای دیگر آن “مردگیران” ، مژدگیران” می باشد.

 

ابوریحان بیرونی می نویسد : “اسفندارمذ ایزد موکل بر زمین و ایزد حامی و نگهبان زنان پارسا و درستکار است. به همین مناسبت این روز عید زنان به شمار می رود.” و در زمان ابوریحان این رسم وجود داشته.

 

 

در این روز مردان به جهت گرامی داشت مقام زن در کردگار به آنها هدیه می دادند. این جشن تنها بخشش هدایا نبوده بلکه در این روزها زنان فرمانروایی می کردند و مردان از آنها اطاعت می کردند.

به این دلیل به این روز مردگیران می گفتند که در این جشن زنها می توانستند با آزادی و اختیار خویش مرد زندگی خود را انتخاب کنند.

 

نوشته شده در چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:,ساعت 13:14 توسط vesal|

 


ولنتاین را جشن نخواهیم گرفت و به هم تبریک نخواهیم گفت روز عشق را از ۲۵ بهمن (ولنتاین) به ۲۹ بهمن( سپندارمذگان ایرانیان باستان )تغییر خواهیم داد …….. ۲۹ بهمن روز عشق روز سپندارمذگان شاد باد …….. اگر از نژاد آریایی کورش کبیر هستی برای تمام ایرانیان بفرست… .بوسه بر خاک پاک آریا ………… بوسه بر دست ایرانیان     we won’t celebrate valentine cuz we are persian and our day of Love is on February 18 !long live persia !!

 

نوشته شده در چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:,ساعت 12:20 توسط vesal|

پیشی پیشی ملوسم/می خوام تو رو ببوسم/مامانم نمی زاره/می گه پیشی مو داره/چرا پیشی مو داره؟

شاد باشید http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/6.gif

 

نوشته شده در شنبه 8 بهمن 1390برچسب:,ساعت 11:19 توسط vesal|

 



کـــره ای گــفــت بـــه بابای خرش// پــــدر از هـــمـــه جــا بـی خبرش

وقـــت آن اســــت بــــرای پســرت// ایـــــن الاغ نـــــــرّه ی کــــره خــرت

مــاده ای خـــوشگـل و زیـبا گیری// تـــو کــه هر روز به صحرا میری

وقـــت آن اســت کـه زن دار شـوم// ورنـــه از بـــی زنـــی بــیمار شوم

پـــدرش گــفــت کــه ای کـره خَرَم// ای عــزیـــز دل بـــابــــا ، پــســرم

تـــو کـــه در چــنــتــه نداری آهی// نـــه طــویـــلــه ، نه جُلی نه کاهی

تـــو کـــه جــز خـوردن مال پدرت// پـــــــدر نـــــــرهّ خـــــر دربــــدرت

هـــیـــچ کـــار دگــری نیست تورا// یک جو از عقل به سر نیست تورا

به چه جرأت تو زمـن زن طـلــبی// بـــاورم نـیــست کـــه ایـنقدر جَلبَی

بـــایـــد اول تـــو بــگـیـری کاری// بــهـــر مــــردم بــبـــری تــو باری

بعـد از آن یک دو تا پالان بخـری// بـهــر آن کُــرّه خـــوشگـــل بـبـری

یک طــویــلـه بکنی رهن و اجار// تــا کــه راضــی شــود از تو آن یار

بـعــد بـایــد بـخری رخت عروس// بـهـر آن مـاده خــر خـوب و ملوس

جُـــلـی از جــنـــس کــتـــان اعلا// روی جُـــل نـقــش و نـگـاری زیـبـا

بــعـــد بـــایـــد بـــکـــنی گلکاری// بــهــر مــاشـیـن عروس یـک گاری

وقــتی ایـــنـهــا بـــشـــود آمــاده// بــعـــد از ایـــن زنـــدگــیـــّت آغـازه

می بــری مـــاده خــرت را حجله // بــا تـــأنــی نَـکــه بـــا ایـــن عـجـله

بــشـنــو ایــن پــنــد زبابای خرت// پــــــدر بـــــا ادب و بــــا هــــنـــرت

تــا کـــه اســبــاب مــهــیــا نشود// موسم عــقــد تــو بــر پا نشود

پــس از امــروز بــرو بر سرِ کار// تــا نـــهـــنـــد آدمـــیـــان پــشتت بار

 

نوشته شده در شنبه 8 بهمن 1390برچسب:,ساعت 11:9 توسط vesal|

 

love sms اس ام اس های زیبا و جدید عاشقانه

 

مرا آن دیده ی تر می شناسد

مرا از خویش بهتر می شناسد

به جرم عاشقی ها سر شناسم

مرا از پشت خنجر می شناسد . . .

—————- اس ام اس عاشقانه جدید —————-

امروز برای من شرابی ای عشق / هرچند که از پایه خرابی ای عشق

یک لحظه اگر حال خوشی می بخشی / یک عمر برای دل عذابی ای عشق . . .

—————- اس ام اس عاشقانه جدید —————-

هیچ رقیبی ندارم

جزء آیینه

که هر روز تو را نگاه میکند

او را هم شکست خواهم داد . . .

—————- اس ام اس عاشقانه جدید —————-

یک لحظه سکوت کرد و حرفش را خورد /  بغضی نفس و گلوی او را آزرد

می خواست که عشق را نمایان نکند / اشک آمد و باز آبرویش را برد . . .

—————- اس ام اس عاشقانه جدید —————-

ندیدی چشم غمگین و تر من / تو رفتی و نشد این باور من

به پایت می نشینم تا بیفتد / دوباره سایه ی تو بر سرمن . . .

—————- اس ام اس عاشقانه جدید —————-

نگاهم کن که چشمانت قشنگ است

صدایم کن که دل در سینه تنگ است

مرا با خود ببر آنسوی غربت

که اینجا شیشه هم از جنس سنگ است . . .

—————- اس ام اس عاشقانه جدید —————-

نمی دانست معنای خطر را

به باد آشنایی داد سر را

ندیدی ، بوسه باران کرد با شوق

درخت عشق لب های تبر را . . .

—————- اس ام اس عاشقانه جدید —————-

تمام آسمان، تعبیر چشمت / حواس پرت من، درگیر چشمت

دلم عاشق شدن اصلا بلدنیست / اگر عاشق شدم، تقصیر چشمت . .

—————- اس ام اس عاشقانه جدید —————-

پس از تو خط قرمز می گذارم/ پس از هر بی تو هرگز می گذارم

مبادا واژه ها دستت بگیرند! / (تو) را در یک پرانتز می گذارم . . . !

—————- اس ام اس عاشقانه جدید —————-

دگر درد دلم درمان ندارد /مسیر عاشقی پایان ندارد

مرا در چشم خود آواره کردی / نگاهت دور برگردان ندارد . . . !

—————- اس ام اس عاشقانه جدید —————-

میان چشمهایت جای من نیست / میان نامه ها امضای من نیست

بیا از دور دستی کن اشاره / مگو قلبت به زیر پای من نیست . . .

—————- اس ام اس عاشقانه جدید —————-

پاییز شدم تا تو بهارم بشوی / پرونده ی سبز روزگارم بشوی

ای عشق چرا مثل دلم زرد شدی؟ / من صبر نکردم که دچارم بشوی . . .

—————- اس ام اس عاشقانه جدید —————-

دل من یارو غمخواری ندارد / پریشان است بازاری ندارد

هزاران قلب را تسخیر کردند / کسی با قلب ما کاری ندارد . .

—————- اس ام اس عاشقانه جدید —————-

در راه تو بی اراده رفتن خوب است / در چشم تو بی افاده رفتن خوب است

جایی که همه فکر سواری هستند / دنبال دلم پیاده رفتن خوب است . . .

—————- اس ام اس عاشقانه جدید —————-

عمریست غم و درد نشانم داده / در آتش سینه اش امانم داده

رنجور ترین درخت باغش هستم / هر بار مرا دیده تکانم داده

—————- اس ام اس عاشقانه جدید —————-

تو مپندار که من غیر تو دلبر گیرم / ترک روی تو کنم دلبر دیگر گیرم

بعد صد سال اگر برسر قبرم گذری / کفنم چاک دهم زندگی از سر گیرم . . .

—————- اس ام اس عاشقانه جدید —————-

بی وفا باشی جفایت می کنند/ بی وفایی کن وفایت می کنند

مهربانی گرچه آیینی خوش است / مهربان باشی رهایت می کنند . . .

—————- اس ام اس عاشقانه جدید —————-

من در غم تو .تودر وفای دگری / دلتنگ تو من تو دلگشای دگری

در مذهب عاشقان روالی باشد / من دست تو بوسم و تو پای دگری . . .

نوشته شده در پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:,ساعت 11:52 توسط vesal|

 

حوصله ندارم اما، همه ي قصه رو مي گم

همه ي قصه رو حتي، اونجايي که دوست ندارم

بذار صحبت کنيم اين بار،جاي اينکه بنويسيم

 راجع به دو جين سوال، يه سري نقطه بدخيم

 مي دونم که ديگه مُردم، مرگ من موقتي نيست

اين جواز دفن و کفنه، يه صداي لعنتي نيست

توي اين بهبهه ي شک، وسط اين همه بحران

خودمو گوشه ي آسفالت ، جا گذاشتم تو اتوبان

ژست بي خوابي و منگي، واسه من نگير دوباره

کسي که جلوت نشسته ، عصبي و لت و پاره

من ديگه اصلا نمي خوام، تيغو رو رگم بِسُرَم

پايتخت دود و گوگرد، قهرمان قصه من

اگه عاشقت نبودم، پا نمي داد اين ترانه

بي خيال بد بياري، زنده باد اين عاشقانه

خط موشکو تو دستت، نسل من خط کشي مي کرد

واسه انفجار قلبت، شعر من خودکشي مي کرد

جعبه جعبه استخونو،غم پرچماي بي باد

کودکيه نسل ما رو به قرنطينه فرستاد

من با زندگيو و شعرم، يا با تو شوخي نداشتم

واسه تو شوخي بوديم ما، خيلي تلخه سرنوشتم

حالا هي غلط بگير از، ديکته هاي نا نوشتم

يا که اوراق بهادار بده جاي سرنوشتم

اگه عاشقت نبودم، پا نمي داد اين ترانه

بي خيال بد بياري، زنده باد اين عاشقونه

بين اين صدتا اتوبان، يه مسير منحني نيست

که کسي پشت سرم هي، نده فرمان واسه ايست

وقتي آژيرو کشيدن توي گوش لت و پارم

خودم عين بمب دستي، شعرمم شد انفجارم

يه نفر رو در و ديوار، خون خاطره مي پاشه

يه نفر که ميگه اينبار، بذار انگشتو رو ماشه

خيلي ساده نرسيديم، سر صحنه واسه اجرا

انگاري که محض خنده، گرگه زد به گله ما

اگه چيزيو نگفتم توي خاطرم نمونده

متاسفم که ذهنم ، خاک قصه رو تکونده

تسمه ي دلم بريدو، من از اون دقيقه لالم

يه سري تصوير موهوم ، ساخته مي شه تو خيالم

ببين اين زخماي کهنه، ديگه پانسمان نمي شن

شدن عين تير آخر ، وسط جمجمه من

منزوي شو توي قلبت،ياد کارون شب دجله

سر کوچه هاي بن بست، ياد حجله پشت حجره

بچه هاي خاک و بارون، يادته ريختن تو ميدون

مادراشون پشت شيشه، پدراشون ته دالون

پس چرا با تو غريبست، نسل بي خاطره ي من

يادمون نيست که چه جوري، واسه همديگه مي مُردن

پاش بيفته باز دوباره، روي مغربت مي بارم

باز توي منطقه ي مين ، دست و پامو جا مي ذارم

اگه عاشقت نبودم، پا نمي داد اين ترانه

بي خيال بد بياري، زنده باد اين عاشقانه

اسم پايتختو با خون ، مي نويسم واسه يادداشت

تنها چيزي که تو دنيا، روي پاهام نگهم داشت

سر و ته کنم تو جاده، مقصدم تهش همين جاست

وسط برجاي تهرون، ازدحام شعر و روياست

مي گذره اين روزا از ما، ما هم از گلايه هامون

عادي مي شن اين حوادث ، اگه سختن اگه آسون

توي پاييزه مجاور، وسطاي ماه آذر


شد قرارمون که با هم، بزنيم به سيم آخر.

نوشته شده در پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:,ساعت 11:32 توسط vesal|

 

رو ساحل سرخ دلت اسم كسی رو حك نكن

به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن

بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق

تقصیر چشمای تو بود ‌‌‌، وگرنه ما کجا و عشق ؟

سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت

بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت

تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس

تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس

عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم

وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم

رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن

به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن

هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمی دم

یه لحظه با تو بودنوبه عمر دنیا نمی دم

همین روزا بخاطرت به سیم آخر می زنم 

قصه عاشقیمونو تو شهرمون جار می زنم

نوشته شده در چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:,ساعت 12:12 توسط vesal|

 

 

 

 

قدر چشم های تو را هیچ کس ندانست جز عاشقت

 

اما خوب میدونم که این عشق هرگز نبوده لایقت

ترسم از روزیست که می خواهی کنی ترک مرا

دست بیداد فلک موجی زند بر قایقت . . .

***

این روزها

آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست

که رخت های دلتنگیم را

فرصتی برای

خشک شدن نیست

***

گفته بودی که چرا مست تماشای منی

زان چنان مات که یکدم مژه برهم نزنی

مـژه برهم نزنـــم تا که ز دستـــم نرود

ناز چشــم تو به قدرمــژه برهــم زدنی

 

***

پرنده لب تنگ ماهي نشسته بود...

باتعجب به ماهي نگاه ميكرد...

با خود ميگفت: سقف قفسش كه شكسته

پس چرا پرواز نميكند!؟؟؟

***

گربه عاشق کبوتر شد ،

از گرسنگی مرد ولی به عشقش خیانت نکرد ،

تا پرنده بال برای پرواز داشته باشد.

نوشته شده در چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:,ساعت 12:8 توسط vesal|

 

دزدی مـال و دزدی دیـن  


گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود.

آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.

او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟

گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند.

و من دزد مال او هستم، نه دزد دین.

اگر آن را پس نمیدادم و عقیده صاحب آن مال، خللی می یافت ؛

آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است ...

********

کفش خواهرم

پسرک جلو میرود و با التماس میگوید

خانم، تو رو خدا یک گل بخرید 

زن در حالی که گل از دستش میگرفت 

نگاه پسرک روی کفش زن افتاد... 

پسرک: چه کفشهای قشنگی داری... 

زن خندید و گفت: برادرم خریده.... 

دوست داشتی جای من بودی؟

پسرک محکم جواب داد : نه 

...دوست دارم جای برادرت باشم 

تا من هم برای خواهرم کفش می خریدم

نوشته شده در چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:,ساعت 12:3 توسط vesal|

 «چقدر حرفای تو خوبه چشات همرنـــــــگ شعرامه

تا وقتی با منی انــگارهمـــــه دنیا تو دستامــــــــــــه

تو می‌گفتی سفر خوبــــــــه تا وقتی آسمــــــــون ابره

تا هر وقتی که می‌باره تا هر وقتی که بـــــــی صبره

دیگه بند اومده بارون داره رنـــــــگین کمون می‌شه

بدون هر جا که زیبا شد همون جـــــا خونمون می‌شه

دیگه بند اومده بارون داره رنـــــــــگین کمون می‌شه

بدون هر جا دلت خوش بود همون جا خونمون می‌شه

پر از یـــــــــــــاد تو‌ام امروز همون وقتا که دلتنگم

همیشه صبح خیلی زود بـــــــــا عشقی ساده همرنگم

می‌ون باغ تنهــــــــــــــایی کمـــــــی هم عاشقم گاهی

تو این بارون آرامش تــو اینجایی تـــــــــو در راهی»

نوشته شده در چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:,ساعت 9:49 توسط vesal|


آخرين مطالب


 Design By : Pichak