vesalmanochehri.loxblog.com

عاشقانه

قانون جذب به همان اندازه که تو فکر میکنی،فعالیت میکند.هر وقت تو غرق در تفکر شوی،قانون جذب هم دست به کار می شود.وقتی راجع به گذشته فکر می کنی،قانون جذب هم کار میکند.وقتی هم در موردزمان حال وآینده فکر می کنی،قانون جذب اعمال می شود.این روندی مداوم است.تو نکیتوانیدکمه مکث و توقف را بزنی.قانون جذب مثل افکار خودت همیشه در حال فعالیت است.(لیزا  نیکولز)

آفرینش به طور مداوم رخ می دهد.هر دفعه که فردی فکری دارد یا یک روش تفکری طولانی و سابقه دار دارد،افکارش در روند خلق قرار دارند وچیزی از این افکار آشکار می شود.(مایکل برنارد بک ویث)

خدا را شکر کن که در به حقیقت پیوستن آنی تمام افکار تو،تـاخیر زمانی وجود دارد.در غیر این صورت به دردسر می افتادی.همین تاخیر کمک بزرگی به تو است و موجب می شود که مجددا ارزیابی کنی،درمورد هر آنچه می خواهی فکر کنی و انتخابی جدید داشته باشی.(لیزا نیکولز)

تو دلت می خواهد از افکار خودت آگاه باشی و افکارت را با دقت انتخاب کنی و دلت می خواهد در این زمینه سرگرم شوی،چون تو شاهکار زندگی خودت هستی.تو میکل آنژ زندگی ات هستی.دیویدی که تو مجسمه اش را می سازی،خودت هستی.(دکتر جو ویتل)

نوشته شده در شنبه 28 خرداد 1390برچسب:,ساعت 8:36 توسط vesal|

 

مادرم همیشه می‌پرسید: مهمترین عضو بدنت چیست؟

طی سال‌های متمادی، با توجه به دیدگاه و شناختی که از دنیای پیرامونم کسب می‌کردم، پاسخی را حدس می‌زدم و فکر می‌کردم که باید پاسخ صحیح باشد.

وقتی کوچکتر بودم، فکر کردم که صدا و اصوات برای ما انسان‌ها بسیار اهمیت دارند، بنابراین در پاسخ سوال مادرم ‌گفتم: گوش‌هایم.

او گفت: نه، خیلی از مردم ناشنوا هستند. اما تو در این مورد باز هم فکر کن، چون من باز هم از تو سوال خواهم کرد.

چندین سال سپری شد و او بار دیگر سوالش را تکرار کرد. من که بارها در این مورد فکر کرده بودم، به نظر خودم، پاسخ صحیح را در ذهن داشتم. برای همین، در پاسخش گفتم: قدرت بینایی برای هر انسانی بسیار اهمیت دارد. فکر می‌کنم چشم‌ها مهمترین عضو بدن هستند.

او نگاهی به من انداخت و گفت: تو خیلی چیزها یاد گرفته‌ای، اما پاسخ صحیح این نیست، چرا که خیلی از آدم‌ها نابینا هستند.

من که مات و مبهوت مانده بودم، برای یافتن پاسخ صحیح به تکاپو افتادم.

چند سال دیگر هم سپری شد. مادرم بارها و بارها این سوال را تکرار کرد و هر بار پس از شنیدن جوابم ‌گفت: نه، این نیست. اما تو با گذشت هر سال عاقلتر می‌شوی!

سال قبل پدر بزرگم از دنیا رفت. همه غمگین و دل‌شکسته شدند.

همه در غم از دست رفتنش گریستند، حتی پدرم گریه می‌کرد. من آن روز به خصوص را به یاد می‌آورم که برای دومین بار در زندگی‌ام، گریه پدرم را دیدم.

وقتی نوبت آخرین وداع با پدر بزرگ رسید، مادرم نگاهی به من انداخت و پرسید: عزیزم، آیا تا به حال دریافته‌ای که مهمترین عضو بدن چیست؟

از طرح سوال آن هم در چنان لحظاتی، بهت زده شدم. همیشه با خودم فکر می‌کردم که این، یک بازی بین ما است. او سردرگمی را در چهره‌ام تشخیص داد و گفت: این سوال خیلی مهم است. پاسخ آن به تو نشان می‌دهد که آیا یک زندگی واقعی داشته‌ای یا نه.

برای هر عضوی که قبلاً در پاسخ من گفتی، جواب دادم که غلط است و برایشان یک نمونه هم به عنوان دلیل آوردم.

اما امروز، روزی است که باید این درس زندگی را بیاموزی.

او نگاه مادرانه و پر مهرش را به چشمان پر از اشکم  دوخت و  گفت: عزیزم، مهمترین عضو بدنت، شانه‌هایت هستند.

پرسیدم: به خاطر اینکه سرم را نگه می‌دارند؟

جواب داد: نه، چون تو می‌توانی سر یک دوست یا یک عزیز را، در حالی که او گریه می‌کند، روی آن نگه داری.

عزیزم، گاهی اوقات در زندگی همه ما انسان‌ها، لحظاتی فرا می‌رسد که به شانه‌ای برای گریستن نیاز پیدا می‌کنیم. من دعا می‌کنم که تو به حد کافی عشق و دوستانی داشته باشی، که در وقت لازم، سرت را روی شانه‌هایشان بگذاری و گریه کنی.

از آن به بعد، دانستم که مهمترین عضو بدن انسان، یک عضو خودخواه نیست. بلکه عضو دلسوزی برای خالی شدن دردهای دیگران بر روی خودش است..

مردم گفته هایت را فراموش خواهند کرد، مردم اعمالت را فراموش خواهند کرد، اما آنها هرگز احساسی را که به واسطه تو به آن دست یافته‌اند، از یاد نخواهند برد.

نوشته شده در پنج شنبه 26 خرداد 1390برچسب:,ساعت 15:52 توسط vesal|

 

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت . 
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان ، یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد . پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد . 
مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است . به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند ..

پسرک گریان ، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو ، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند . 
پسرک گفت :

" اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند . هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم ، کسی توجه نکرد . برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم . " 
برای اینکه شما را متوقف کتم ، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم "

مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت ... برادر پسرک را روی صندلی اش نشاند ، سوار ماشینش شد و به راه افتاد ....

در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما ، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند ! 
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند .... 

اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند ....

این نوشته! باعث شد فکر کنم که کجاها باعث شدم خدا بهم آجر پرتاب کنه! انگار من یه جاهایی واقعا حقم بوده که بهم تکه آجری پرتاب بشه و زخمیم کنه! گاهی اونقدر توی زندگیم غرقم و متوجه گذر زمان نمیشم که نیازه به خودم بیام و یادم بیاد اگه اینم و اینا رو دارم به خواست و لطف کی بوده!

نوشته شده در پنج شنبه 26 خرداد 1390برچسب:,ساعت 15:48 توسط vesal|

 

وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود فضیلت ها و تباهی ها همه جا شناور بودند.آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند روزی همه فضائل و تباهی ها خسته تر و کسل تر از همیشه دور هم جمع شدند.ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت:بیایید قایم باشک بازی کنیم همه از این پیشنهاد شاد شدند.دیوانگی فورا فریاد زد من چشم می گذارم از آنجایی که هیچ کس نمی خواست به دنبال دیوانگی بگردد همه قبول کردند و دیوانگی کنار درختی چشم هایش را بست و شروع به شمردن کرد.

لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد.

خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد.

هوس به مرکز زمین رفت.

دروغ گفت:من زیر سنگی پنهان می شوم اما به ته دریا رفت.

طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد و هنوز دیوانگی مشغول شمردن بود هفتادونه ...هشتاد...همه پنهان شدند به جز عشق که همواره مردد بود و نمی توانست تصمیم بگیرد.

تعجبی هم نداردچون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است در همین حال شمارش دیوانگی به پایان رسید.نودوهفت و هشت هنگامی که دیوانگی به صد رسید،عشق پشت یک بوته گل رز پنهان شد.

دیوانگی فریاد زد دارم میام،اولین کسی را که پیدا کرده بود تنبلی بود زیرا تنبلی،تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود بعد لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود.دروغ ته چاه و هوس در مرکز زمین یکی یکی همه را پیدا کرد جز عشق او از یافتن عشق ناامید شده بود.

حسادت در گوشهایش زمزمه کرد تو فقط باید عشق را پیدا کنی،او پشت بوته گل رز است.

دیوانگی شاخه ای را از درخت کند و بشدت زیاد آن را در بوته گل رز فرو کرد و این کار دوباره و دوباره تکرار کرد تا با صدای ناله ای متوقف شد عشق ازپشت بوته بیرون آمد با دست هایش صورت خود را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند.

عشق کور شده بود.دیوانگی گفت:من چه کردم.

وای من چه کردم؟چگونه می توانم تو را درمان کنم.عشق پاسخ داد:تو نمی توانی مرا درمان کنی.اما اگر می خواهی کاری بکنی راهنمای من شو.

و این گونه است که از آن به بعد عشق کور شد و دیوانگی همواره در کنار او.

نوشته شده در سه شنبه 24 خرداد 1390برچسب:,ساعت 18:23 توسط vesal|

 

تنها لحظه است که در خاطره می ماند!

تمام بودن ما در همین لحظه هاست , لحظه هایی که خنده حتی فرصت نفس کشیدن را به ما

نمی دهد و صورتمان سرخ و پهن می شود و از حال میرویم!

لحظه هایی که گریه به سراغمان می آید و قطره های اشک به ما و صورت گرد گرفتان می

 رسد!

و چه درخششی دارد چشمان بعد از باران!

تمام زندگی همین لحظه هاست!

لحظه هایی که می آموزیم بر پاهای لرزان خود اعتماد کنیم!

دست از دیوار بر داریم و فقط دست در دست کسی بگذاریم که دوستش داریم...

نوشته شده در چهار شنبه 18 خرداد 1390برچسب:,ساعت 1:47 توسط vesal|

نوشته شده در سه شنبه 17 خرداد 1390برچسب:,ساعت 23:49 توسط vesal|

 

راستی و درستی زیبنده مردمان پاک خواست و بهتر از راستی و بدتر از نادرستی چیزی نیست.خردمندان راستی و درستی را پیشه می کنند و کژان از درستی میگریزند.راستن یاور خدایند و بد گوهران بنده اهریمنانند. خوبی و خرمی بهره راستی و درستی است چرا که بزرگواری در راستی و راه راست یکی است و بس

   

نباید ز گیتی ترا یار جست       بی آزاری و راستی یار توست

سزد گر هر آن کس که دارد خرد      به کژی و ناراستی ننگرد

سرمایه مردمی راستی است      ز تاری وکژی بباید گریست

هنر مردمی باشد و راستی       ز کژی بود کمی و کاستی

جوانمردی و راستی پیشه کن      همه نیکویی اندراندیشه کن

 

 

      (برگرفته از کتاب حکمت فردوسی) 

 

 

 

نوشته شده در سه شنبه 17 خرداد 1390برچسب:,ساعت 23:47 توسط vesal|

 

 

ما را به حال خود بگذارید و بگذرید

از خیل رفتگان بشمارید و بگذرید

اکنون که پا به روی دل ما گذاشتید

پس دست بر دلم مگذارید و بگذرید

تا داغ ما کویر دلان تازه تر شود

چون ابری از سراب ببارید و بگذرید

پنهان در آستین شما برق خنجر است

دستی از آستین به در آرید و بگذرید

ما دل به دست هر چه که بادا سپرده ایم

ما را به دست دل بسپارید و بگذرید

با آبروی آب،چه باک از غبار باد!

نانپاره ای مگر به کف آرید و بگذرید

 

  ( برگرفته از کتاب آیینه های ناگهان از مرحوم قیصر امین پور)     

نوشته شده در سه شنبه 17 خرداد 1390برچسب:,ساعت 23:41 توسط vesal|

 

قانون انگيزه:
هر چه مي گوييد يا انجام مي دهيد از تمايلات دروني، خواسته هاي شما سرچشمه مي گيرد. پس براي رسيدن به موفقيت بايد انگيزه ها را مشخص كرد تا با يك برنامه ريزي اصولي به هدف رسيد.

قانون انتظار:
اگر با اعتماد به نفس، انتظار وقوع چيزي را در جهان پيرامونتان داشته باشيد آن چيز به وقوع مي پيوندد . شما هميشه هماهنگ با انتظارات تان عمل مي كنيد و اين انتظارات بر رفتار و چگونگي برخورد اطرافيانتان تأثير مي گذارد.

قانون تمركز:
هر چيزي را كه روي آن تمركز كرده و به آن فكر كنيد در زندگي واقعي، شكل گرفته و گسترش پيدا مي كند. بنابراين بايد فكر خود را بر چيزهايي متمركز كنيد كه واقعاً طالب آن هستيد.

قانون عادت:
حداقل 95 درصد از كارهايي كه انجام مي دهيم از روي عادت است. پس مي توانيم عادت هايي را كه موفقيت مان را تضمين مي كنند در خود پرورش دهيم؛ و تا هنگامي كه رفتار مورد نظر به صورت اتوماتيك و غير ارادي انجام نشود، تمرين و تكرار آگاهانه و مداوم آن را ادامه دهيم.
 

 

قانون انتخاب:
زندگي ما نتيجه انتخاب هاي ما تا اين لحظه است. چون هميشه در انتخاب افكار خود آزاد هستيم، كنترل كامل زندگي و تمامي آن چه برايمان اتفاق مي افتد در دست خودمان است.

قانون تفكر مثبت:
براي رسيدن به موفقيت و شادي، تفكر مثبت امري ضروري است. شيوه تفكر شما نشان دهنده ي ارزش ها، اعتقادات و انتظارات شماست.

قانون تغيير:
تغيير ، غير قابل اجتناب است و ما بايد استاد تغيير باشيم نه قرباني آن.

قانون كنترل:
سلامتي ، شادي و عملكرد درست از طريق كنترل كامل افكار، اعمال و شرايط پيرامونمان به وجود مي آيد.

قانون مسؤوليت:
هر چه و هر كجا كه هستيد به خاطر آن است كه خودتان اين طور خواسته ايد. مسووليت كامل آن چه كه هستيد ، آن چه كه به دست آورده ايد و آن چه كه خواهيد شد بر عهده خود شماست.

 

 


 

قانون پاداش:
عالم در نظم كامل به سر مي برد و ما پاداش كامل اعمالمان را مي گيريم. هميشه از همان دست كه مي دهيم از همان دست مي گيريم. اگر از عالم بيشتر دريافت مي كنيد به اين دليل است كه بيشتر مي بخشيد.

قانون خدمت :
پاداش هايي را كه در زندگي مي گيريد با ميزان خدمت شما به ديگران رابطه مستقيم دارد. هر چه بيشتر براي بهبود زندگي و سعادت ديگران كار كنيد و توانايي هاي خود را افزايش دهيد، در عرصه هاي مختلف زندگي خود بيشتر پيشرفت مي كنيد.

قانون علت و معلول:
هر چه به دليلي رخ مي دهد. براي هر علتي معلولي است و براي هر معلولي علت يا علت هاي به خصوصي وجود دارد، چه از آن ها اطلاع داشته باشيد چه نداشته باشيد. چيزي به اسم اتفاق وجود ندارد. در زندگي هر كاري را كه بخواهيد مي توانيد انجام دهيد به شرط آن كه تصميم بگيريد كه دقيقاً چه مي خواهيد و سپس عمل كنيد.

قانون ذهن:
شما تبديل به همان چيزي مي شويد كه درباره آن بيشتر فكر مي كنيد. پس هميشه درباره چيزهايي فكر كنيد كه واقعاً طالب آن هستيد.

قانون رابطه مستقيم:
زندگي بيروني شما بازتاب زندگي دروني شماست. بين طرز تفكر و احساسات دروني شما ، و عملكرد و تجارب بيروني تان رابطه مستقيم وجود دارد. روابط اجتماعي ، وضعيت جسماني شرايط مالي و موفيت هاي شما بازتاب دنياي دروني شماست.

 

قانون باور:
هر چيزي را كه عميقاً باور داشته باشيد به واقعيت تبديل مي شود. شما آن چه را كه مي بينيد باور نمي كنيد بلكه آن چيزي را مي بينيد كه قبلاً به عنوان باور انتخاب كرده ايد. پس بايد باورهاي محدود كننده اي را كه مانع موفقيت شما هستند شناسايي كنيد و آن ها را از بين ببريد.

قانون ارزش ها:
نحوه عملكرد شما هميشه با زير بنايي ترين ارزش ها و اعتقادات شما هماهنگ است. آن چه كه
ارزش هايي را كه واقعاً به آن اعتقاد داريد بيان مي كند ادعاهاي شما نيست بلكه گفته ها، اعمال و انتخاب هاي شما به ويژه در هنگام ناراحتي و عصبانيت است.

قانون تأثير تلاش:
همه اميد ها، روياها، هدف ها و آرمان هاي ما در گرو سخت كوشي است. هر چه بيشتر تلاش كنيم؛ موفقيت بيشتري كسب خواهيم كرد.

قانون آمادگي :
در هر حوزه اي موفق ترين افراد ، آن هايي هستند كه وقت بيشتري را صرف كسب آمادگي براي انجام كارها مي كنند. عملكرد خوب نتيجه آمادگي كامل است.

قانون حد توانايي :
شايد براي انجام همه كارها وقت كافي وجود نداشته باشد ولي هميشه براي انجام مهم ترين كارها وقت كافي هست. هر چه بيشتر كار كنيم كارايي بيشتري پيدا مي كنيم. اما بايد اموري را بر عهده بگيريم كه در حد توانمان باشد.

قانون تصميم:
مصمم بودن از ويژگي هاي اساسي افراد موفق است. در زندگي هر جهشي در جهت پيشرفت هنگامي حاصل مي شود كه در موردي تصميم روشني گرفته باشيم.

قانون خلاقيت:
ذهن ما مي تواند به هر چيزي كه باور داشته باشد دست يابد . هر نوع پيشرفتي در زندگي با يك ايده آغاز مي شود و چون توانايي ما در خلق ايده هاي جديد نامحدود است آينده نيز محدوديتي نخواهد داشت.

قانون استقامت:
معيار ايمان به خود، توانايي استقامت در برابر سختي ها، شكست ها و نااميدي هاست . استقامت ويژگي اساسي موفقيت است . اگر به اندازه كافي استقامت كنيم، طبيعتاً سرانجام موفق خواهيم شد.

قانون صداقت:
خوشبختي زماني به سراغ ما مي آيد كه تصميم بگيريم هماهنگ با والاترين ارزش ها و عميق ترين اعتقادات خود زندگي كنيم. همواره بايد با آن بهترين بهترين ها كه در درون مان وجود دارد صادق باشيم.

قانون انعطاف پذيري:
در تعيين اهداف خود قاطعيت داشته باشيد، اما در مورد روش دست يابي به آن ها انعطاف پذير باشيد. درعصر تحولات سريع و رقابت شديد، انعطاف پذيري از ضروريات است.

قانون خوشبختي:
كيفيت زندگي ما را احساسمان در هر لحظه تعيين مي كند واحساس ما را تفسير خودمان از وقايع پيرامونمان مشخص مي سازد، نه خود وقايع. هرگز براي اين كه تجربه خوشي از دوران كودكي داشته باشيد دير نيست. كافي است گذشته را مرور كنيد و روشي را كه براي تفسير تجربيات خود داشته ايد تغيير دهيد.

قانون تعجيل :
ما همواره دوست داريم كه هر چه زودتر به آرزوهايمان برسيم، به هميت دليل است كه در تمام عرصه هاي زندگي بي قراريم.

قانون فرصت:
بهترين فرصت ها اغلب در معمولي ترين موقعيت هاي زندگي مان به وجود مي آيد. پس بزرگترين فرصت ها به احتمال زياد هميشه در دسترس ماست.

قانون خود شكوفائي:
شما مي توانيد هر چه را كه براي رسيدن به اهداف تعيين شده خود به آن نياز داريد بياموزيد. آن هايي كه مي آموزند توانا هستند.

قانون بخشندگي :
هر چه بيشتر ، بدون انتظار پاداش به ديگران خدمت كنيد خير و نيكي بيشتري به شما مي رسد، آن هم از جاهايي كه اصلاً انتظار نداريد. شما تنها در صورتي حقيقتاً خوشبخت خواهيد شد كه احساس كنيد به دليل خدمت به ديگران انسان با ارزشي هستيد.

نوشته شده در شنبه 7 خرداد 1390برچسب:,ساعت 23:38 توسط vesal|

 

وقتی فقط دعای تو دله خدا رو میبره

وقتی یه قطره اشکه تو با یه دریا برابره

وقتی که مهربونیات فراتر از یه عالمه

وقتی برای زندگی صد تا بهشت برات کمه

اون که فقط برای تو این همه غصه می خوره

چطور دلش میاد تو رو به خاک تیره بسپره

حالا منم که تا ابد مخوام دعا کنم برات

حیفه تنت،حیفه چشات،حیفه که جای تاج گل

غبار بشینه رو موهات

لا لا،لالا،لالا،لالایی،دلم خونه از این دنیای خاکی

لالا،لالا،لالا،عزیزم مادر گلم آسوده بخوابی

 

نوشته شده در یک شنبه 1 خرداد 1390برچسب:,ساعت 1:48 توسط vesal|

 

اسم آن خانم،فاطمه است وبرای آن بزرگوار هشت لقب ذکر شده: صدیقه،راضیه،مرضیه،زهرا،بتول،عذرا،مبارکه وطاهره.از بعضی روایات استفاده میشود که زکیه ومحدثه از القاب آن خانم است و کینه او ام ابیها است.

عمر آن بزرگوار تقریبا هجده سال است.در روز جمعه بیستم جمادی الثانی سال دوم از بعثت به دنیا آمد وسال یازدهم از هجرت،سوم جمادی الثانی به دست گردانندگان سقیفه بنی ساعده شهید شد.

واما فاطمه،فاطمه را فاطمه گفته اندو این تسمیه اسراری دارد وهمه آن اسرار از روایات بهره مند است.

فاطمه،فاطمه نامیده شده است،چرا که از شر بریده و جداست.این اشاره به عصمت زهرا(س)است.

فاطمه را فاطمه گفتند،برای اینکه بریده شده بود ازخلق.این تفسیر اشاره به مقام فنا ولقای زهرای مرضیه است کسی که در دل او هیچکس جز خدا نبود،دل او فقط مشغول به خداست.

فاطمه،فاطمه نام گرفت زیرا مردم از معرفت او بریده شده اندو قدرت بر شناخت حقیقت او ندارد و این تفسیر اشاره به همان مقامی دارد که به واسطه آن مقام،ام ابیها نامیده شده است.

فاطمه را فاطمه گفتند چون شیعیان خود را از آتش می رهاند ونجات میدهد این تفسیر اشاره به شفاعت اوست.

 

روز مادر رو به همه مادران عزیز ایران زمین مخصوصا مامان خوب و مهربانم تبریک میگم واز خدای خوبم میخوام که بهترین روز مامانه نازنینم و همه مادرها روز مادر باشه.

«مادرم روزت مبارک»

 

نوشته شده در یک شنبه 1 خرداد 1390برچسب:,ساعت 1:40 توسط vesal|


آخرين مطالب


 Design By : Pichak