vesalmanochehri.loxblog.com

عاشقانه

 
 
 
 
بعد از اجرای موفقیت آمیز طرح تفکیک جنسیتی در سراسر اماکن خصوصی و عمومی کشور ؛ به بررسی روند رشد و نمو یک کودک (پسر) از مهد کودک تا پیری میپردازیم :

 

 

 

 

اسم کودک را جواد در نظر میگیریم که همراه با همکلاسی خود به نام رضا در حال برگشت از مهد کودک است.

1) در مسیر برگشت از مهد کودک :

لضا لضا (همان رضا ) مامانم میخواد لنج (گنج) طلا بیاره ها !

رضا : مامان چیه ؟!


2) 3 سال بعد در مسیر رفت به مدرسه داخل سرویس مدرسه

راننده رو به بچه های داخل سرویس : همه زود چشاشونو ببندن داریم از کنار یه مدرسه دخترانه رد میشیم!

جواد : رضا رضا ، دختر چیه ؟


3 ) 5 سال بعد از 3 سال ؛ زنگ تفریح ؛ مدرسه راهنمایی

رضا : جواد من دیشب از بالای پشت بوم یه چیزی تو حیاط خونه همسایه دیدم.

جواد : چی ؟

رضا : دختر ! دختر ! بالاخره دیدم

جواد : جون مادرت ؟! یالاه بگو چه شکلی هستن اینا !


4) 4 سال بعد از قبلی! سرکوچه جواد اینا

رضا : جواد چیکار داشتی گفتی زود بیا

جواد : رضا دیشب یکی به گوشیم زنگ زد.صداش خیلی عجیب غریب بود.یواشکی حرف میزد و میگفت یه دختره و از من میپرسید آیا پسرم ؟!

رضا : تو چی گفتی ؟

جواد : گفتم آره پسرم و بعدش دختره غش کرد !


5 ) 6 سال بعد ؛ دانشگاه

جواد : رضا راسته میگند پشت این دیواره پر از دختره ؟!

رضا : آره منم شنیدم.میشنوی دارن میخندن! مگه اونا هم میخندن ؟


6 ) چند سال بعد ، شب خواستگاری

جواد : ببخشید یعنی الان شما واقعا یه دخترید ؟!


7 ) چند ماه بعد ، شب ازدواج

جواد : خوب الان باید چیکار کنیم ؟!

خانم : هیچی دیگه ،خسته ایم باید بخوابیم.شما هم برو تو اتاق خودت بخواب!


8 ) خیلی سال بعد ، دوران کهولت

جواد : دیشب مادر خدا بیامرزم به خوابم اومد گفت نمیخواهید بچه بیارید ؟

خانم : از کجا بیاریم.تو جهیزیه من که بچه نبود ، تو چرا نخریدی یه دونه ؟


9) خیلی سال بعد

نسل ایرانی منقرض شد...

 

برگرفته از گل آقا

نوشته شده در چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:,ساعت 12:35 توسط vesal|

هر کسی بایستی تا جایی که می تواند

کوشش کند وزمانی که سخت ترین

تلاشهای او بی ثمر باقی ماند،همه چیز

را به روح الهی بسپارد و ببیند که

روح الهی چگونه همه چیز را به

روش صحیح انجام می دهد.

 


برای سفر روح دو چیز لازم است.

یکی اراده و دیگری دانش که تلفیق

آنها می تواند شرایط لازم برای سفر

روح را مهیا سازد.بسیج کردن اراده

برای سفر کردن در کالبد معنوی به

عهده خود فرد می باشد.


 

نوشتن گزارش هر قدر هم که

کوتاه باشد اظهار عشق است،

سپاسگزاری از موهبت هایی که خدا

نصیب ما کرده،ارتباطمان با او را

وسعت بخشیده و صمیمانه تر می کند.


 

بسیاری از موقعیت هایی که در

زندگی پیش می آید،نمی باید الزلما با

جنگ و دعوا خاتمه پیدا کنند،

آدمی می تواند با بدل سازی

انرژی آنرا مرتفع کند.


 

هر یک از ما باید روزی به صوت و

نور تبدیل شود.چون فقط در

آنهاست که راه خدا یافت می شود

این مسیراستادیست.


 

یک سفیر روح هرگز به عقب

نگاه نمیکند تا ببیند چه کسی

از او پیروی می کند زیرا او می داند 

عجولان و کوچک دلان تا ابد زمین

را به ارث خواهند برد

اما نه بهشت را.

 

نوشته شده در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:,ساعت 10:43 توسط vesal|

اهل کاشانم.

روزگارم بد نیست.

تکه نانی دارم،خرده هوشی،سر سوزن ذوقی.

مادری دارم،بهتر از برگ درخت.

دوستانی،بهتر از آب روان.

وخدایی که در این نزدیکی است:

لای این شب بوها،پای آن کاج بلند.

روی آگاهی آب،روی قانون گیاه.

من مسلمانم.

قبله ام یک گل سرخ.

جانمازم چشمه،مهرم نور.

دشت سجاده من.

من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.

در نمازم جریان دارد ماه،جریان دارد طیف.

سنگ از پشت نمازم پیداست:

همه ذرات وجودم متبلور شده است.

من نمازم را وقتی می خوانم

که اذانش را باد،گفته باشد سر گلدسته سرو.

من نمازم را،پی«تکبیرة الاحرام»علف می خوانم.

پی«قدقامت»موج.

کعبه ام در لب آب،

کعبه ام زیر اقاقی هاست.

کعبه ام مثل نسیم،می رود باغ به باغ،میرود شهر به شهر.

«حجرالاسود»من روشنی باغچه است.

 

 

اهل کاشانم.

پیشه ام نقاشی است:

گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ،می فروشم به شما

تا به آواز شقایق که در آن زندانی است

دل تنهایی تان تازه شود.

چه خیالی،چه خیالی،...می دانم

پرده ام بی جان است.

خوب می دانم،حوض نقاشی من بی ماهی است.

 


اهل کاشانم،

نسبم شاید برسد

به گیاهی در هند،به سفالینه ای از خاک «سیلک»

نسبم شاید،به زن فاحشه در شهر بخارا برسد.

پدرم پشت دو بار آمدن چلچله ها،پشت دو برف،

پدرم پشت دو خوابیدن در مهتابی،

پدرم پشت زمان ها مرده است.

پدرم وقتی مرد،آسمان آبی بود،

مادرم بی خبر از خواب پرید،خواهرم زیبا شد.

پدرم وقتی مرد،پاسبان ها همه شاعر بودند.

مرد بقال از من پرسید:چند من خربزه می خواهی؟

من از او پرسیدم دل خوش سیری چند؟

پدرم نقاشی می کرد.

تار هم می ساخت،تار هم می زد.

خط خوبی هم داشت.

باغ ما در طرف سایه دانایی بود.

باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه،

باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس و آیینه بود.

باغ ما شاید،قوسی از دایره سبز سعادت بود.

میوه کال خدا را آن روز،می جویدم در خواب.

آب بی فلسفه می خوردم.

توت بی دانش می چیدم.

تا اناری ترکی بر می داشت،دست فواره خواهش می شد.

تا چلویی می خواند،سینه از شوق شنیدن می سوخت.

گاه تنهایی،صورتش را به پس پنجره می چسبانید.

شوق می آمد،دست در گردن حس می انداخت.

فکر بازی می کرد.

زندگی چیزی بود،مثل یک بارش عید،یک چنار پر سار.

زندگی در آن وقت،سفی از نور و عروسک بود.

یک بغل آزادی بود.

زندگی در آن وقت،حوض موسیقی بود.

طفل،پاورچین،پاورچین،دور شد کم کم در کوچه سنجاقک ها.

بار خود را بستم،رفتم از شهر خیالات سبک

بیرون دلم از غربت سنجاقک پر.

اهل کاشانم.

 

 

نوشته شده در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:,ساعت 9:31 توسط vesal|

 

  

بگین بباره بارون ، دلم هواشو کرده

بگین تموم شدم من ، بگین که برنگرده

بهش بگین شکستم ، بهش بگین بُریدم

برهنه زیر بارون ، خرابُ درب و داغون

از آدما  فراری ، از عاشقا گریزون

بهش بگین شکستم ، بهش بگین بُریدم 


 

آرام باش عزیز من

آرام باش

دوباره سر از آب بیرون می آوریم

و تلألو آفتاب را می بینیم

زیر بوته ای از برف

که این دفعه

درست از جایی که تو دوست داری، طالع می شود

 

  

چیزی به فرو رفتنم نمانده ، چیزی به تمام شدنم نمانده ، در سایه سنگینی که بر روی زندگی ام افتاده ، وزش نابودی را می بینم 



 

با من بگو قصه هاتو ، تا بدونم غصه هاتو


 

 با شمایم نشنیدید ؟ جوابم بدهید

تشنگی کشت مرا جرعه ی آبم بدهید

تشنه ام وای اگر آب به دستم نرسد

دست کم آب ندادید سرابم بدهید

سال ها هست که این شهر به خود مست ندید

عقل ارزانی تان باد شرابم بدهید

درد عشق است که جز مرگ ندارد مرحم

چوبه ی دار مهیاست طنابم بدهید

خواب تا مرگ،کسی گفت فقط یک نفس است

قسمتم مرگ نشد فرصت خوابم بدهید

گفته بودید که هر جرم عذابی دارد

عاشقی جرم بزرگی ست عذابم بدهید


 

گاهی نیاز داری به یه آغوش بی منت ، كه تو رو فقط و فقط واسه خودت بخواد...كه وقتی تو اوج تنهایی هستی ، با چشماش بهت بگه : هستم تا ته تهش ! هستی !؟ 


 

گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...

گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...
گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...

گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید


 

زلال که باشی دیگران سنگ های کف رود خانه ات را می بینند ...! بر میدارند و نشانه میروند درست سوی خودت.


 

 

 

 

 

 


 

با تیشه خیال تراشیده ام تو را

در هر بتی كه ساخته ام دیده ام تو را

از آسمان به دامنم افتاده آفتاب؟

یا چون گل از بهشت خدا چیده ام تو را

هر گل به رنگ و بوی خودش می دمد به باغ

من از تمام گل ها بوییده ام تو را

رویای آشنای شب و روز عمر من!

در خواب های كودكی ام دیده ام تو را

از هر نظر تو عین پسند دل منی

هم دیده، هم ندیده، پسندیده ام تو را

زیبا پرستیِ دل من بی دلیل نیست

زیرا به این دلیل پرستیده ام تو را

با آنكه جز سكوت جوابم نمی دهی

در هر سؤال از همه پرسیده ام تو را

از شعر و استعاره و تشبیه برتری

با هیچكس بجز تو نسنجیده ام تو را

 


 

سکوت کن نازنين سکوت کن

فريادت را چنين جماعت منگ

جز به سکوت بر نخواهند تافت

آغوشت را فروگير مهربان

بازوانت را فروگير

نوازشی نکرده دستانت را قطع می‌کنند

تا نوازشی نکنی 

 
 

نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاه من که او را دوست می دارم ولی افسوس... او هرگز نگاهم را نمی خواند  

 


 

در چشم هايم غرق شو.... و هزار و يك بار به حرمت دقايق عشق پاكي كه برايت سپري كرده ام لبخند بزن

به چشم هايم نگاه كن.....آثار اين چند سال عاشقيم...آنجاست!!!

 


 

ارغوان شاخه همخون جدامانده من

آسمان تو چه رنگ است امروز ؟

آفتابي ست هوا ؟ يا گرفته است هنوز ؟

من در اين گوشه كه از دنيا بيرون است

آفتابي به سرم نيست ، از بهاران خبرم نيست

آنچه مي بينم ديوار است

آه اين سخت سياه ، آن چنان نزديك است

كه چو بر مي كشم از سينه نفس

نفسم را بر مي گرداند

ره چنان بسته كه پرواز نگه

در همين يك قدمي مي ماند

كورسويي ز چراغي رنجور

قصه پرداز شب ظلماني ست

نفسم مي گيرد كه هوا هم اينجا زنداني ست

هر چه با من اينجاست رنگ رخ باخته است

آفتابي هرگز گوشه چشمي هم

بر فراموشي اين دخمه نينداخته است

اندر اين گوشه خاموش فراموش شده

كز دم سردش هر شمعي خاموش شده

یاد رنگيني در خاطر من گريه مي انگيزد

ارغوانم آنجاست

ارغوانم تنهاست

ارغوانم دارد مي گريد

چون دل من كه چنين خون ‌آلود

هر دم از ديده فرو مي ريزد

ارغوان اين چه راز ي است

كه هر بار بهار با عزاي دل ما مي آيد ؟

كه زمين هر سال از خون پرستوها رنگين است

وين چنين بر جگر سوختگان داغ بر داغ مي افزايد ؟  

 

 

 

 

 

 

 

 

نگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم . . . تو همیشه دعوتی ، راس ساعت دلتنگی !  

 

 

 

چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست . . . که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست  

 


 

عشق یعنی مادر
صبر یعنی یک زن
مهر یعنی دختر
نور یعنی خواهر
هرچه هستی عشق،صبر،مهر یا نور

 

رهایم کن و بگذار قالب خندان هر روزم را بشکنم و بروم . . .

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

هنگام پاییز ، زیر یک درخت ... مردم ، برگهایش مرا پوشاند و هزاران قلب یک درخت گورستان ... قلب من شد  

 

 

 

 

 

 

 


 

رخ نما بهر نگاهم كه مرا طاقت تنهایی نیست

دل سپار بر دل عصیان كه مرا طاقت رسوایی نیست

كنج میخانه شب و روزم شده نام تو باز

كن صدایم كه در این میکده چو من شیدایی نیست

تار و پود دلم اینك شده غرق نیاز تو دوست

دست من گیر تو امروز كه دگر فردایی نیست

یاد تو در دل من چو خون جاری گشت

همه اشكال فلك دیدم و چون تو مرا ماهی نیست

رخ نما بهر نگاهم كه اینك محتاج نگهم

سجده بر نام تو دارم و دگر مرا امایی نیست

هر زمان نام تو خواندم دلم آرام گرفت

گرمتر از خانه پر مهر تو مرا جایی نیست

دل ما خانه عشق است تو بیا به مهمانی ما

باده ومی مهیاست ولی ساقی نیست

بیا تا باده بنوشیم و نشینیم بر مرکب عشق

ساقیا چو امشب گذرد دگر عمری باقی نیست

 

 

من اگر دیوانه ام
 با زندگی بیگانه ام
 مستم اگر یا گیج و سرگردان و مدهوشم
 اگر بی صاحب و بی چیز و ناراحت
خراب اندر خراب و خانه بر دوشم
 اگر فریاد منطق هیچ تأثیری ندارد
 در دل تاریک و گنگ و لال و صاحب مرده ی گوشم
 به مرگ مادرم : مردم
 شما ای مردم عادی
 که من احساس انسانی خودرا
 بر سرشک ساده ی رنج فلاکت بارتان
 بی شبهه مدیونم
 میان موج وحشتناکی از بیداد این دنیا
 در اعماق دل آغشته با خونم
هزار درد دارم
 درد دارم

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:,ساعت 12:18 توسط vesal|

 

با دوستم رفتيم تو يه مغازه ي شلوغ كه عسل طبيعي ميفروشه؛ نوبت ما كه ميشه طرف ميگه:شمام عسل ميخواين!؟ ، پـَـَـــ نــه پـَـَـــ دوتا زنبوريم اومديم استخدام شيم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دوستم پاش تو گچ يارو ميگه شكسته ميگم پـَـَـــ نــه پـَـَـــ پاشو گچ كرده كه از شهرداري عوارض نوسازي بگيره

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

از دستشويي شركت اومدم بيرون منشيه يه نگاهي ميكنه و با پوزخند ميگه دستشويي بودين ؟ پ نه پ بك تو بك آفتابه ام طفلي مرخصيه رفتم جاش واستادم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به دوستم ميگم ببين تن ماهي تاريخ انقضاش كيه؟ ميگه يعني تاريخ خراب شدنش؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ تاريخ عروسي ننه باباي ماهي اس ميخوام واسشون جشن سالگرد بگيرم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

رفتم فروشگاه ميگم سيخ داري؟
ميگه برا كباب؟
پ ن پ برا خاروندن ديافراگمم از تو دهنم مي خوام

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تو آشپزخونه استكان و قندون از دستم افتاد شكست با صداي خفن.مامان اومده ميگه چيزي شكوندي؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ شيشه ي نازك تنهايي دلم بود منتها صداش رو گذاشتم رو اكو حال كنين

 

 

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

كارت سوخت ماشينو برداشتم دارم ميرم بابام ميگه ميري بنزين بزني؟؟؟ . . .پـَـَـ نــه پـَـَــ ميرم آب هويچ بريزم تو باكش نور چراغاش زياد شه

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مرغ عشقم مرده و درحالي كه پاهاش روبه بالاس افتاده كف قفس. دوستم اومده مي گه : اِ مرغ عشقت مرد؟ بهـــش گفتم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ كمر درد داشته دكتر گفته بايد طاق باز دراز بكشه كف قفس

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تو بهشت زهرا دنبال قبر يكي مي گشتيم. يه ادم خوشحال اومده داره با ما رو سنگ قبرا رو مي خونه. بعد ميگه دنبال قبر كسي مي گردين؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ دستيار عزرائيلم اومدم ببينم كسي زود تر از موقع نمرده باشه

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ساعت ١١ اومدم خونه مامانم ميگه الان اومدي؟ ميگم په نه! ٢ساعت پيش اومدم الان تكرارش داره پخش ميكنه

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

زنگِ خونه رو ميزنم مامانم ميپرسه ميخاي‌ بيايي تو ؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ مي‌خوام ببينم اف ف سالمه يا نه

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

استاد: كي جواب اين سوالو ميدونه؟
من دستمو بردم بالا.
استاد: ميخواي جواب بدي؟
من: پــــَ نه پــــَ ميخوام ببينم باد از كدوم ور مياد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

شب دارم مي خوابم.. بابام مي گه داري مي خوابي؟…پَ نَ پَ دارم امتحان مي كنم تشكش خوبه يا نه..

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دو دقيقه دير رفتم سر كلاس، استاد ميگه شما دانشجوي اين كلاسيد؟ ميگم پـَـَـ نــه پـَـَــ دانشجوي كلاس آواز استاد شجريانم! شما استاد شجريانيد؟

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

رفتم واسه خودم و دوستم دلستر خريدم، ميگه واسه من خريدي؟؟؟!!!… پ ن پ دلستره تو يخچال داشت يخ ميزد ميمرد، نجاتش دادم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

رفتم رستوران به پيش خدمتش ميگم ميشه منو بدين ..ميگه ميخواي غذا سفارش بدي؟؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ ميخواستم ببينم منويه غذاتون چي كم داره بگم مامانم بپزه براتون بيارم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

گفتم غم تو دارم..گفتا غمت سر آيد

گفتم نه پ مي خواي يه عمري غم تو رو داشته باشم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

گزارشگر : و در اينجا گوساله اي را در حال شير خوردن مي بينيم ! پـَـَـ نــه پـَـَ گوساله اي را مي بينيم كه مامانش رو داره باد مي كنه بره هوا . خودش با دوستاش برن ددر

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تو اداره پشت ميز كارم نشستم،ارباب رجوع اومده ميگه كارمند اينجايين؟گفتم پ نه پ رئيس سازمان هوا فضاي ناسام اومدم فقط كار تورو راه بندازم!!!!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

صداي خرپفش كشتمون !تكونش دادم از خواب پريده،ميگه سر صدام اذيتت مي‌كنه ؟ميگم نه پـَـَـ جنس صداتو دوست دارم مي‌خواستم بت بگم سعي‌ كن تو اوج كه ميري رو تحريرات بيشتر كار كني‌!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تو جاده پليس ديدم دستمو كردم بيرون انگشتمو مي چرخونم. رفيقم مي گه: داري به ماشيناي روبرويي علامت ميدي؟! پ ن پ!!!! دارم هوا رو با انگشتم هم مي زنم خنك شه

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

من يه نفر فقط تو تاكسيم، پولو دادم به راننده
ميگه: يه نفر؟
ميگم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ ۴تا حساب كن مشتري شيم!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

با دوستم رفتيم خريد.برگشتيم ديديم ماشينش نيست ميگه: دزديدنش ميگم نه په خسته شده بود از بس منتظر ما وايساد. اس ام،اس داد گفت من ميرم خودتون بياين!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ميگم آقا خمير دندون سفيد كننده مي خوام؟
ميگه برا دندونات؟؟؟؟؟
پـَـَـ نــه پـَـَـــ مي خوام كاسه
دستشويي رو برق بندازم!!!!!!!!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مگس اومده تو خونه رفتم حشره كش آوردم مامانم ميگه ميخواي بكشيش؟ پـَـَـ نــه پـَـَـ ،
ميخوام بزنم زير بغلش بوي عرق نده

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به مامانم ميگم قوري كجاست ؟ ميگه ميخواي چاي بخوري ؟!
نه پـــــ ميخوام دست بكشم روش شايد غولي چيزي ازش درومد!!!!!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

سوسك اومده تواتاق دمپايي رودادم مامانم..ميگه بزنمش؟؟؟ميگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ بده پاش كنه تندتر بدوه !!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

كامپيوترم يه ويروس وحشي گرفته بود رفتم كلي پول آنتي ويروس اورجينال دادم بعد سه ساعت اسكن ويروسه رو پيدا كرده پيغام داده: آيا مطمئن هستيد كه مي خواهيد اين ويروس را حذف كنيد؟
نه پـــ مي خوام ازش نگهداري كنم بزرگ
بشه عصاي دستم بشه!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

رفتم داروخونه…ميگم باند دارين؟ميگه واسه زخم؟…پ نه پ…بانده فرودگاه حياط خونمون خراب شده…بابام همينجور داره با هواپيماش دوره خونه ميچرخه.!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

رفتيم رستوران گارسون اومده ميگه چيزي ميل دارين؟؟؟
گفتم پ نه پ غدامونو همين الان خورديم گفتيم بيايم اينجا
آروقشو بزنيم دور هم بخنديم!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

رفته بودم اهداي خون مرده ميپرسه مي خواي خون بدي پـَـَـ نــه پـَـَــ… اومدم نون خشك بدم جوجه بگيرم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

جلو توالت عمومي وايساديم يارو مي گه آقا ببخشيد شما هم تو صف توالت وايسادين..؟
پـَـَـ نــه پـَـَــ ما سوسكيم اومديم نهار
!!!

 

نوشته شده در سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:,ساعت 12:35 توسط vesal|

اصولا واژه خودكشي به معني خود كشتنه. يعني در اين عمل فرد اونقدر خودشو مي*كشه كه ميميره و اين خود كشتن به علت وارد آمدن مصايب و رنج*هاي فراوان يا بالعكس صورت مي*گيره

به نظر من خودكشي كار چندان جذابي نيست ولي بسيار هيجان انگيزه و به يه بار امتحانش مي*ارزه. من خودم چند بار امتحانش كردم و با اينكه چند بارش هم مردم ولي همچين بگي نگي بدم نيومد
برخلاف نظر خيليها كه مي*گن خودكشي خيلي راحت و سهله بايد بگم نخيييييييير... اونجوريام نيست. هر كاري قواعد و اصول خاص خودشو داره و خودكشي هم جدا از اين مطلب نيست

اول از همه اون كسايي كه مي خوان خودكشي كنن رو دسته*بندي مي*كنيم

كسي كه در عشقش شكست خورده
كسي كه ور شكست شده
(كسي كه قاط زده ( مثه من
كسي كه از زندگي خير نديده
كسي كه بدجوري روش فشار اومده
كسي كه كنجكاوه زودتر جهنمو ببينه
و خلاصه هر كسي كه يه جورايي به آخر خط رسيده
افراد بالا، به هرحال مستقيم به جهنم مي*رن، ولي خدا همشون رو رحمت كنه

شما جزو كداميك از دسته*هاي بالا هستيد؟
اگه هستيد ادامه مطلب رو بخونيد و گرنه يه دسته جديد براي خودتون ببازيد و بعد بقيه شو بخونيد

حالا فرض مي*كنيم: طرف تنها مياد توي يه اتاق و در رو قفل مي*كنه و عزمشو براي خودكش جزم مي*كنه. به دور برش نگاه مي*كنه و اين وسايل رو مي*بينه

طناب
سيخ كباب
كبريت آغشته به بنزين
قرض دياز پام
آمپول هواي تهران
دندون مصنوعي حاج خانمشون
لوله گاز
پاكت نايلون
چاقوي ميوه بري
نخ كاموايي
سوزن لحاف دوزي
تيغ ريش تراشي مصرف شده
مرگ موش

خب... براي شروع بد نيست

ولي نظرتون رو به يه موضوع مهم ولي پيش پا افتاده، جلب مي*كنم: «تصوير و قيافه و ديسيپلين شما بعد از مردن خيلي مهمه

فرض كنيد درب اتاق شما رو مي*شكنن و شما رو در حالتي پيدا مي*كنن كه از يه طناب از سقف آويزونيد و داريد مثل پاندول ساعت تاب مي*خوريد و زبونتون مثل زبون بلانسبت سگ آقاي پتيول از دهنتون آويزونه و صورتتون سياه و ورم كرده و احتمالا در اثر فعل و انفعالات شيميايي شلوارتون هم خيسه

نه... خودتون جاي تماشاگرا باشين، حالتون بهم نمي*خوره؟ احساس انزجار بهتون دست نمي*ده؟
قيافه شما بعد از خودكشي بايد از هميشه معصومانه تر... از هميشه زيباتر و از هميشه دوست داشتني*تر باشه تا دل همه حسابي بسوزه

با اين حساب، دور حلق آويز كردن... خودسوزي... و خفه*گي با گاز رو خط بگيريد

يه بنده خدايي از دوستان، خيلي جالب خودكشي كرده كه در نوع خودش يه ابتكاره

ايشان، دوتا انگشت شصتش رو فرو كرد توي سوراخاي دماغش و با انگشتاي ديگرش هم دهنشو محكم گرفت و اونقدر خودشو خفه كرد تا مرد

فقط بدي كارش اين بود كه هيچكس بعد از مرگش انگشتاي شصتشو از توي دماغش بيرون نكشيد... چون به هر حال كار كثيفيه. حالا خودتون قضاوت كنيد. اين خودكشي ترحم كسي رو بر مي انگيزه؟

يا اونايي كه روي سرشون نايلون مي*كشن و دور گردنشون روي نايلون رو با طناب مي*بندن و يا اونايي كه خودشون رو جلوي ماشين ميندازن و له مي*شن... اينا همشون ديوونه*ان

خودكشي ايده*آل خودكشي است كه بدون درد، بدون عوارض جانبي، بدون تاثيرات بد و منفي روي صورت و اندام، بدون صدا، بدون كثافتكاري و باشه

ژاپوني*ها يه جور خودكشي جالب رو ابداع كردن به اين صورت كه يه سوزن جوالدوز رو برداشته و از روي سينه فرو مي*كنن توي قلبشون. البته اين كار يه كم درد داره. يه جورايي حس مي كنيد كه توي سينه تون آب جوش داره قل مي*زنه. ولي حداقل، عوارض ظاهري نداره. ولي بديش اينه كه حتما مي*ميريد


در صورتي كه خودكشي وقتي خوبه كه شما نميريد

يه جور خودكشي كه بيشتر بين شكمو*ها رواج داره استفاده از خوراكي براي مردنه. اين نوع خودكشي خيلي حال داره
چون حداقل گشنه نميميري! و خوبي مهم ترش اينه كه به سر منزل مقصود هم نمي*رسي و معمولا زنده مي*موني. نمونه*اش اينكه: يه بنده خدايي كه با سي*تا قرص ديازپام خودكشي كرد و دور و بري*ها به هواي اينكه مرده خاكش كردند و يارو بعد از دو سه روز خواب ملس چشاشو باز كرد وديد: اي دل غافل... همه جا سياهه و يه موش هم داره انگشت پاشو مي*جوه. زنده بگوري خداييش وحشتناكه

اول خوب فكراتونو بكنين بعد خودتونو بكشيد

يه موضوع مهم توي خودكشي، پشيموني ديرهنگامه. هشتاد و نه درصد كسايي كه خودشون رو مي*كشن، وسط يا آخر كار پشيمون مي*شن و اين در حاليه كه هيچ راهي براي برگشت نيست. يه يارويي براي خودكشي يه تيكه پارچه رو گلوله مي*كنه و فرو مي*كنه توي حلقش و با ته گوشكوب ميده بره پايين ولي همون لحظه پشيمون مي*شه و اين درحاليه كه داره خفه مي*شه... يارو مي*دوه بيرون و از شدت عجله از روي پله*هاي آپارتمان پرت مي*شه پايين و مي*ميره... و جالب اينكه مرگش به علت ضربه مغزي اعلام شد نه خفگي

نكته مهم ديگه اينه كه مدت خود كشي نبايد زياد طولاني باشه

مثلا فرض كنيد در نوع رگ زدن خيلي طول مي*كشه تا خون تموم بشه و تازه آلودگي خون روي زمين و لباساتون رو هم در نظر بگيريد

يا استفاده از گاز شهري امكان داره باعث بشه نه تنها خودتون بميريد بلكه خونه و بقيه رو هم بفرستيد روي هوا

پس عاقلانه تر رفتار كنيد

تا حالا به چند نتيجه مهم رسيديم كه سعي كنيد در خودكشي حتما اين نكات را مدنظر قرار دهيد

زمان خودكشي رو درست انتخاب كنيد. (بهترين موقع بعد از ظهر ساعت شش
مبادا بعد از خودكشي از ريخت و قيافه بيفتيد
بهترين لباستونو تنتون كنيد
حتما يه يادداشت بذاريد و علت خودكشي رو شرح بديد و انگشت هم بزنيد
خواهشا زياد كثيف كاري نكنيد
موقع خودكشي لبخند بزنيد تا لبخند روي لبتون باقي بمونه
لطفا چشاتونو باز نذاريد چون خيلي وحشتناكه
يه بسته دستمال كاغذي حتما روي ميزتون باشه
اتاقتونو قبل از خودكشي مرتب كنيد. (پليسا ببينن خوب نيست
رد انگشتتونو همه جا بماليد تا بفهمن خودتون، خودتونو كشتيد
يه جوري خودكشي كنيد كه دوباره بشه زنده تون كرد
دليلتون براي خودكشي قانع كننده باشه
براي مسايل عشقي خودكشي كردن كار الاغاست... بلانسبت شما
قبل از خودكشي حتما يه فال حافظ بگيريد
قبل از خودكشي استفاده از ادكلن و دئودرانت و زدن مسواك يادتون نره
بهتره بعد از مرگ... مثلا مرگ... در حالت دراز كش باشي
اگه توي دستتون يه گل سرخ باشه صحنه خيلي رمانتيكتر و رويايي*تر به نظر مياد و اشك آور تره
در اتاق رو حتما قفل كنيد كه جريان هيجان انگيزتر باشه
قبل از خودكشي حتما گريه كنيد . صورتتون اشك آلود باشه
خودتونو براي رفتن به جهنم رفتن آماده كنيد


حالا جديد ترين و راحت ترين روشهاي خودكشي

براي جنس نرينه

«استفاده از جوراب»
تخت خواب رو آماده كنيد
تمام تن و سرتونو ببريد زير پتو
خيلي آروم نوك انگشتاتونو از زير پتو بيرون بياريد و جوراباتونو ببريد زير پتو
هيچ راه نفوذي براي هوا نذاريد
يك ساعت بعد... شما مرديد
خدا رحمتتون كنه


براي جنس مادينه

« سوء استفاده از موش»
تخت خواب رو مرتب كنيد
بريد زير پتو
اتاق حتما كاملا تاريك و ساكت باشه
حالا چشماتونو ببنديد و فرض كنيد يه موش خوشگل داره روي تنتون راه ميره
خواهش مي*كنم جيغ نزنيد و بدون سر و صدا از وحشت زياد بميريد
مرسي

توي جهنم مي*بينمتون

 

نوشته شده در سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:,ساعت 12:29 توسط vesal|

اگر شمااز جایی که مقابل کامپیوتر نشسته اید به تصاویر فوق نگاه کنید.

سمت راست تصویر خانم "آرام"وسمت چپ تصویر آقای"عصبانی"را مشاهده می کنید.

از روی صندلیتان بلند شوید و هشت قدم به عقب بروید.حال دوباره به تصاویر نگاه کنید.

جای آنها عوض خواهد شد!!!

این تصاویر جالب توسط فیلیپ ج،شینزه وآداولیوا از دانشگاه"گناسکو"ایجاد شده است.

آنها نشان می دهند که همیشه آنچه را که ما می بینیم واقعا همانهایی نیستند که وجود دارند.

معلوم نیست که آنها چگونه این تصاویر جذاب را ایجاد کرده اند.

بدون شک این کار در فتوشاپ امکانپذیر نیست.شما چی فکر میکنید؟!

نوشته شده در یک شنبه 17 مهر 1390برچسب:,ساعت 9:44 توسط vesal|

به آساني ميشه در دفترچه تلفن کسي جايي پيدا کرد
ولي به سختي ميشه در قلب او جايي پيدا کرد
.
به راحتي ميشه در مورد اشتباهات ديگران قضاوت کرد
ولي به سختي ميشه اشتباهات خود را پيدا کرد
.
به راحتي ميشه بدون فکر کردن حرف زد
ولي به سختي ميشه زبان را کنترل کرد
.
به راحتي ميشه کسي را که دوستش داريم از خود برنجانيم
ولي به سختي ميشه اين رنجش را جبران کنيم
.
به راحتي ميشه کسي را بخشيد
ولي به سختي ميشه از کسي تقاضاي بخشش كرد

 

نوشته شده در یک شنبه 17 مهر 1390برچسب:,ساعت 9:35 توسط vesal|

 

قرار ما هر کجای دنیا که هیچکس حتی نامش را نمی داند …
هیچ عابری هر گز نمیتواند از آنجا عبور کند …
قرار ما کنار دریا جایی که آسمان همیشه اشک میریزد …
قرار ما پشت مه نبودن..نزدیک پیچکهای مجنون …
میان دنیای شقایقها..جایی که ستارگان آنجا متولد میشوند …
هر کجا که به ملکوت نزدیکتر بود ….
اصلا قرار ما آسمان هفتم … پیش خدا …
جایی که فقط تو باشی ومن و خدا …
 

 

نوشته شده در یک شنبه 17 مهر 1390برچسب:,ساعت 9:26 توسط vesal|

 

زندگاني امام رضا(ع)

   زادگاه
هشتمين پيشواي شيعيان امام علي بن موسي الرضا عليه السلام در مدينه ديده به جهان گشود.

  كنيه ها
ابوالحسن و ابوعلي

  لقبها
رضا، صابر، زكي، ولي، فاضل، وفي، صديق، رضي، سراج الله، نورالهدي، قرة عين المؤمنين، مكيدة الملحدين، كفوالملك، كافي الخلق، رب السرير، و رئاب التدبير

  مشهورترين لقب
مشهورترين لقب آن حضرت «رضا» است و در سبب اين لقب گفته اند: «او از آن روي رضا خوانده شد كه در آسمان خوشايند و در زمين مورد خشنودي پيامبران خدا و امامان پس از او بود. همچنين گفته شده : از آن روي كه همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند. سر انجام، گفته شده است: از آن روي او رضا خوانده اند كه مأمون به او خشنود شد.»

  مادر امام
در روايتهاي مختلفي كه به ما رسيده است نامها و كينه ها و لقبهاي ام البنين، نجمه، سكن، تكتم، خيزران، طاهره و شقرا، را براي مادر آن حضرت آورده اند.

  زاد روز
درباره روز، ماه و سال ولادت و همچنين وفات آن حضرت اختلاف است.
ولادت آن حضرت را به سالهاي (148 و 151 و 153ق) و در روزهاي جمعه نوزدهم رمضان، نيمه همين ماه، جمعه دهم رجب و يازدهم ذي القعده.

  روز شهادت
روز وفات آن حضرت را نيز به سالهاي (202 و 203 و 206ق) دانسته اند.
اما بيشتر بر آنند كه ولادت آن حضرت در سال (148ق) يعني همان سال وفات امام صادق عليه السلام بوده است، چنان كه مفيد، كليني، كفعمي، شهيد، طبرسي، صدوق، ابن زهره، مسعودي، ابوالفداء، ابن اثير، ابن حجر، ابن جوزي و كساني ديگر اين نظر را برگزيده اند.
در باره تاريخ وفات آن حضرت نيز عقيده اكثر عالمان همان سال(203ق) است.
بنابر اين روايت، عمر آن حضرت پنجاه و پنج سال مي شود كه بيست و پنج سال آن را در كنار پدر خويش سپري كرده و بيست سال ديگر امامت شيعيان را بر عهده داشته است.
اين بيست سال مصادف است با دوره پاياني خلافت هارون عباسي، پس از آن سه سال دوران خلافت امين، و سپس ادامه جنگ و جدايي ميان خراسان و بغداد به مدت حدود دو سال، و سر انجام دوره اي از خلافت مأمون.

  فرزندان
گرچه كه نام پنج پسر و يك دختر براي او ذكر كرده اند، اما چنان كه علامه مجلسي مي گويد: حداكثر تنها از جواد به عنوان فرزند او نام برده اند.
به دسيسه مامون و با سم او به شهادت رسيد و پيكر مطهر او را در طوس در قبله قبه هاروني سراي حميد بن قحطبه طايي به خاك سپردند و امروز مرقد او مزار آشناي شيفتگان است.
 

 زندگى و شخصيت امامان شيعه، دو جنبه ارزشى متمايز و با اين  حال مرتبط با هم دارد:

  اول : شخصيت عملى و علمى و اخلاقى و اجتماعى آنان كه در طول زندگى ايشان، در منظر همگان شكل گرفته است و فهم و ادراك آن نياز به پيش زمينه‏  هاى اعتقادى و مذهبى خاص ندارد، بلكه هر بيننده فهيم و داراى شعور و انصاف مى‏تواند، ارزش ها و امتيازهاى آنان را دريابد و بشناسد.

  دوم : شخصيت معنوى و الهى آنان كه ريشه در عنايت ويژه خداوند نسبت به ايشان دارد.  شناخت اين بعد از شخصيت اهل بيت نياز به معرفت هاى پيشين  دارد؛ يعنى نخست بايد به رسالت پيامبر(ص) ايمان داشت و براساس رهنمودهاى آن حضرت، ولايت عترت را پذيرفت و براى شناخت جايگاه عترت به  روايات و راويان معتبر اعتماد كرد و كوتاه سخن اين كه بينش هاى مذهبى مختلف، مى‏تواند مانع شناخت اين بعد از شخصيت اهل‏ بيت عليهم السلام باشد

 

امام رضا(ع) میلادت مبارک

 

نوشته شده در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,ساعت 12:58 توسط vesal|

سلام به همگی خوبید میخوام براتون یه گزارش بنویسم از بچه های رادیو که به گرگان اومده بودن

من خیلی خوشحال بودم وساعت چهار روز پنچ شنبه گذشته به پارک رفتم و اونجا

آقای حسن اسماعیل پور ودوستانشون از رادیو جوان اونجا برنامه داشتن

و به همراه آقای اسماعیل پور آقایان حامد مرادیان سر دبیر برنامه های رادیویی و

رضا تقی پور گزارشگر رادیو جوان اونجا بودن

برنامه خیلی شادی بود وبه منم خیلی خوش گذشت با همشون حرف زدم

عکس گرفتم بهتون قول میدم عکساشونو میزارم

راستی اسم برنامشون بود زیر آسمان ایران

به همه استانها میان البته پنچ شنبه ها از ساعت چهار تا شش

اونهایی که نمیتونن برن از رادیو جوان برنامه رو گوش کنن

با آرزوی شادکامی وموفقیت هم برای بچه های رادیو هم شما دوستان خوبم

میکروفون دستشه آقای رضا تقیپورگزارشگر رادیو جوان،کاپشن قهوه ای آقای حامد مرادیان سردبیرمحترم رادیو جوان،واونی که پشت تریبونه لباس راه راه جناب آقای حسن اسماعیل پور مجری گل رادیو جوان

سیدحسن اسماعیل پور وحامد مرادیان

آقای سید حسن اسماعیل پور مجری خوب رادیو جوان

اینم خواننده پاپ جوان استانمون آقای رضا امیراحمدی

راستی اینجا(منظورم عکسه) هم که دارن برنامه رو ضبط میکنن کاخ موزه گرگان هست

امیدوارم خوشتون اومده باشه

نوشته شده در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,ساعت 11:25 توسط vesal|

داستان از اين قرار هستش كه آقا روباهه نتونسته كلاغ رو راضي كنه !

پس نتيجه ميگيره كه از روش هاي جديد استفاده كنه !

اين قسمت شامل ۹ عكس هست كه خيلي جالب و ديدني داستان رو به تصوير كشيده

پيشنهاد ميكنم از دستش نديد
 
داستان جديد روباه و كلاغ - www.RadsMs.com
 
 
داستان جديد روباه و كلاغ - www.RadsMs.com
 
داستان جديد روباه و كلاغ - www.RadsMs.com
 
Robah-Zagh-RadsMs04
 
داستان جديد روباه و كلاغ - www.RadsMs.com
 
داستان جديد روباه و كلاغ - www.RadsMs.com
 
داستان جديد روباه و كلاغ - www.RadsMs.com
 
 
داستان جديد روباه و كلاغ - www.RadsMs.com
 
 
داستان جديد روباه و كلاغ - www.RadsMs.com

نوشته شده در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,ساعت 11:20 توسط vesal|

 

 
 
داستان طنز زيبا كه نشان از كمال هوشمندي و ابتكار و خلاقيت و نبوغ هموطنان ايراني بخصوص در مورد استفاده از وسايل حمل و نقل عمومي دارد،
سه نفر آمريكايي و سه نفر ايراني با همديگر براي شركت در يك كنفرانس مي رفتند. در ايستگاه قطار سه آمريكايي هر كدام يك بليط خريدند، اما در كمال تعجب ديدند كه ايراني ها سه نفرشا  يك بليط خريده اند. يكي از آمريكايي ها گفت: چطور است كه شما سه نفري با يك بليط مسافرت مي كنيد؟ يكي از ايراني ها گفت: صبر كن تا نشانت بدهيم.
همه سوار قطار شدند. آمريكايي ها روي صندلي هاي تعيين شده نشستند، اما ايراني ها سه نفري رفتند توي يك توالت و در را روي خودشان قفل كردند. بعد، مامور كنترل قطار آمد و بليط ها را كنترل كرد. در توالت را زد و گفت: بليط، لطفا! در توالت باز شد و از لاي در يك بليط آمد بيرون، مامور قطار آن بليط را نگاه كرد و به راهش ادامه داد. آمريكايي ها كه اين را ديدند، به اين نتيجه رسيدند كه چقدر ابتكار هوشمندانه اي بوده است.
 
بعد از كنفرانس آمريكايي ها تصميم گرفتند در بازگشت همان كار ايراني ها را انجام دهند تا از اين طريق مقداري پول هم براي خودشان پس انداز كنند. وقتي به ايستگاه رسيدند، سه نفر آمريكايي يك بليط خريدند، اما در كمال تعجب ديدند كه آن سه ايراني هيچ بليطي نخريدند. يكي از آمريكايي ها پرسيد: چطور مي خواهيد بدون بليط سفر كنيد؟ يكي از ايراني ها گفت: صبر كن تا نشانت بدهم.
 
سه آمريكايي و سه ايراني سوار قطار شدند، سه آمريكايي رفتند توي يك توالت و سه ايراني هم رفتند توي توالت بغلي آمريكايي ها و قطار حركت كرد. چند لحظه بعد از حركت قطار يكي از ايراني ها از توالت بيرون آمد و رفت جلوي توالت آمريكايي ها و گفت: بليط،
لطفا

نوشته شده در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,ساعت 11:17 توسط vesal|

آبی بلند را می اندیشم، و هیاهوی سبز پایین را.

ترسان از سایه خویش، به نی زار آمده ام.

تهی بالا می ترساند،و خنجر برگ ها به روان فرو می رود.

دشمنی کو، تا مرا از من برکند؟

نفرین به زیست:تپش کور!

دچار بودن گشتم،و شبیخونی بود.نفرین!

هستی مرا برچین، ای ندانم چه خدایی موهوم!

نیزه ی من، مرمر بس تن را شکافت

وچه سود، که این غم را نتواند سینه درید.

نفرین به زیست:دلهره شیرین!

نیزه ام - یار بیراهه های خطر - را تن می شکنم.

صدای شکست، در تهی حادثه می پیچد.نی ها به هم می ساید.

ترنم سبز می شکافد:

نگاه زنی ، چون خوابی گوارا، به چشمانم مینشیند.

ترس بی سلاح مرا از پا می فکند.

من - نیزه دار کهن - آتش می شوم.

او - دشمن زیبا - شبنم نوازش می افشاند.

دستم را می گیرد

وما - دو مردم روزگار کهن - می گذریم.

به نی ها تن می ساییم، وبه لالایی سبزشان،

گهواره ی روان را نوسان می دهیم.

آبی بلند ، خلوت ما را می آراید.

(بر گرفته از هشت کتاب سهراب سپهری)

 

نوشته شده در شنبه 16 مهر 1390برچسب:,ساعت 10:38 توسط vesal|

چندي پيش روزنامه ها از قول رئيس سازمان ميراث فرهنگي گفتند كه «ماركوپولو» جاسوس بوده است

به دنبال افشاي اين حقيقت ، روساي سازمان هاي ديگر نيز سريعا دست به كار شدند و تحقيقات گسترده اي را انجام دادند كه نتايج زير حاصل اين تحقيقات مي باشد:

گوريل انگوري توليد كننده مشروبات الكلي بوده است .

پسر شجاع عامل انتحاري بوده است .

پلنگ صورتي تئوريسين انقلاب رنگي بوده است .

علاء الدين سلطنت طلب بوده است .

پت و مت عامل اصلي فرار مغزها بوده اند .

پينوكيو دروغگو و عامل نشر اكاذيب بوده است .

بارباپاپا استاد تغيير چهره و كلاهبرداري از اين طريق بوده است .

سيندرلا سركرده باند اغفال پسران پولدار بوده است .

تام بند انگشتي بعنوان يك وسيله جاسوسي در خدمت سازمان هاي موساد و سيا بوده است .

مهاجران باند ورود مهاجران غير قانوني به كشور بوده اند .

ملوان زبل توزيع كننده مواد دوپينگي و نيروزا بوده است .

جيمبو عامل اصلي سوانح هوايي كشور بوده است .

جودي آبوت سركرده جنبش هاي دانشجويي و تجمعات بدون مجوز دانشجويان بوده است .

ميتي كمان مامور مخصوص سازمان سيا جهت جمع آوري اطلاعات محرمانه از نقاط مختلف كشور در پوشش سفرهاي استاني بوده است .

دخترك كبريت فروش مواد فروش بوده است .

سوباسا اوزارا دلال بازيكن و دوپينگي بوده است .

سفيد برفي و هفت كوتوله باند اغفال و سرقت اموال مردان هوسران بوده اند .

شرك اغتشاش طلب بوده است .

شنل قرمزي ليدر تماشاگرنماها و عامل برد تيم محبوبش در دربي پايتخت بوده است .

دكتر ارنست جاعل مدارك تحصيلي دوره دكتري بوده است .

پسرخاله مافياي نان و نفت بوده است .

يوگي و دوستان هواپيما ربا بوده اند .

تام و جري اخلال گران در نظم و امنيت عمومي بوده اند .

تارزان جزو گروه القاعده بوده است .

كاكرو يوگا ناقض منشور اخلاقي فدراسيون فوتبال بوده است .

شلمان توزيع كننده غيرمجاز قرص هاي خواب آور و مواد بيهوشي بوده است .

اي كيو سان مغز متفكر باندهاي سرقت بوده است .

بيگلي بيگلي به جرم حمل بار بيشتر از حد مجاز با خودروي شخصي تحت تعقيب بوده است . 

نمو از كانون خانواده فراري بوده است .

هانسل و گرتل ترويج كننده فرهنگ اسراف نان در جامعه بوده اند .

ماسك توزيع كننده ماسك بين اغتشاشگران جهت جلوگيري از شناسايي شدن آن ها بوده است.

داداش كاييكو زورگير بوده است .

اسكوروچ مفسد اقتصادي بوده است .

زهره و زهرا توزيع كننده عكسهاي براد پيت ، كريستين رونالدو و محمدرضا گلزار در مدارس دخترانه بوده اند .

زورو بخاطر حك كردن بدون مجوز تبليغات خود در سطح شهر تحت پيگرد قانوني بوده است .

تسوكه قمه كش حرفه اي بوده است .

جادوگر شهر از اجيرشده تعدادي از سرمربيان تيم هاي فوتبال جهت تغيير نتايج ليگ بوده است . 

پروفسور بالتازار رئيس لابراتوار ساخت قرص هاي روانگردان و مواد مخدر شيميايي بوده است .

سوپر من توزيع كننده فيلم هاي غيرمجاز ( 18+ ) بوده است .

پرين و مادرش باند تهيه و توزيع عكس هاي غيراخلاقي بوده اند .

برادران دالتون محارب و مفسد في الارض بوده اند .

شنگول و منگول بزغاله هاي ترنس ژن ( تراريخته ) موسسه رويان و بي پدر و مادر بوده اند .

بزبز قندي مافياي قند و شكر بوده است . 

شواليه هاي عدالت خواستار سهم بيشتري از سود سهام عدالت بوده اند . 

گربه نره عامل توهين به جامعه مردان بوده است .

شيپورچي سخنگوي احزاب مخالف بوده است .

كار و انديشه مبلغ انديشه كمونيستي در جامعه بوده اند .

سارا كورو به تذكرات گشت ارشاد بي توجه بوده است .

لاك پشت هاي نينجا عامل نزاع هاي دسته جمعي بوده اند .

مخمل بنيانگذار انقلاب هاي مخملي بوده است .

رابينسون كروزو مدعي مالكيت جزاير سه گانه بوده است .

روباه مكار سرشاخه يك شركت هرمي بوده است .

بچه هاي مدرسه والت خواستار ترويج ازدواج موقت بين دانش آموزان بوده اند .

پدر ژپتو فاقد صلاحيت لازم براي تربيت فرزندش بوده است .

نل دختر فراري بوده است .

لازم به ذكر است كه پرونده اوگي ، مورچه زي  ، پو ، سايمون ، رامكال ، گربه گارفيلد ، السون و ولسون ، اسپيرو و فانتازيو ، پاريكال ، ديو و دلبر ، بامبي ، تام ساير ، ميشكا و موشكا ، فليكس ، والاس ، آناستازيا ،ميشا ، مامفي و بليك و مولتيمر نيز در حال بررسي است و نتيجه تحقيقات در زمينه جرايم ارتكابي اين متهمان هم به زودي منتشر خواهد شد

نوشته شده در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:,ساعت 12:14 توسط vesal|


SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون


SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

 


SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون


SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون


SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

 

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

 

 

 

خواهشمندم رو تبلیغات ها کلیک کنید.

         ممنون از کلیک شما

 

نوشته شده در یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:,ساعت 11:50 توسط vesal|

 

 

 

 

 

آیا میدانید ؟ اگر کوروش بزرگ ماهی 100 میلیون تومان پس انداز میکرد بعد از 2500 سال صاحب 3000 میلیارد تومان میشد ؟


اعتبار دوستى شما رو به اتمام است با وارد نمودن رمزطلایى

I LOVE YOU

علاوه برشارژخودازعلاقه۱۰۰%مابرخوردارشوید

شرکت ایراندل


غصه زیاد بخورین ... خلاصه هر کاری که میتونین انجام بدین تا زود پیر شین !
.
.
.
.
.
خانه سالمندان هنوز مختلطه


فرق آقايون و خانوم ها : آقايون وقتي پولدار ميشن شيطون ميشن خانوم ها وقتي شيطون ميشن پولدار ميشن !!


به غضنفر ميگن بستني کيم رو چه جوري مي خورن؟
ميگه: ميذارن لاي بربري ، سيخشو در ميارن !


گاو اولي : ماااااااااااااااا
گاو دومي : مااااااااااااا؟؟؟؟؟
گاو اولي : پَ نــه پَ اونا


به یارو میگن طاقت شنیدن خبر بد داری ؟

میگه آره ، گفتن بابات مرد !

گفت: خاک تو سرت فکر کردم یارانه ها رو قطع کردن !


زندگی چیست !؟

فاصله ی بین مای بیبی تا ایزی لایف !


در چه ماهی هست که زنها در آن کمتر حرف میزنند !؟

جواب: ماه اسفند

آخه ۲۹ روزه !


معنی چراغ زرد در دنیا : از سرعت خود بکاهید وآماده ی توقف شوید
معنی چراغ زرد در ایران : بدو گاز بده تا قرمز نشده رد بشیم.


آیا میدانید.

.

.

.

.

.

.


فقط یه آرایشگر زنِ ایرانی می تونه
درآمدی معادل یک فوق تخصص جراحی رو داشته باشه∙
 


غضنفر از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟ دختره می گه اسم من توی تمام باغچه ها هست. غضنفر می گه: آهان فهمیدم، شلنگه


ژاپني ها ميگن : ما ميتونيم ، مگر اينکه بلايي نازل بشه !!!
ما ( ايراني ها ) ميگيم : ... ما نمي تونيم ! مگر اينکه فرجي بشه !!!
 

 
سال ها گذشت و کسی ندید که انسانی با قاشق چای خوری ،چای بخورد


وقتی با همسرم بیرون میریم من هميشه دست همسرم رو در دستم ميگيرم،نه از بابت محبّت زیاد ازین بابت که اگه رهاش كنم ميره خريد


با ارزش ترین پول دنیا "تومن" شناخته شد، چون هم تو هستی توش، هم من


گشت ارشاد به دختر: دختركجا ميری؟
دختر: ميرم آرايشگاه، مو رنگ كنم، فرنچ كنم، برنز كنم، خوشگل بشم بعد ميام تو منو بگیر.

 


 

اصفهانیه صبح از خواب پا میشه به زنش میگه: خانوم دوتا تخم مرغ بپز من میرم بالا پشت بوم این آنتنو درست کنم. میره بالا پشتبوم پاش لیز میخوره
میُفته پایین. وسط راه که داشته میافتاده داد میزنه: خانوم یکی بپز ... یکی بپز

 


 

می دونی چرا با ازدواج دین آدم کامل میشه؟
چون تا قبل ازدواج فکر میکنه دنیا بهشته ...!!؟
اما بعدش به جهنم اعتقاد پیدا میکنه!!!؟؟؟؟

 


ازدواج یعنی از دست دادن توجه تعداد کثیری از افراد

و بدست آوردن بی توجهی یک فرد !


فقط کاشف الکل رازی نبود !

مصرف کنندگان الکل هم راضی اند

 

غضنفر یه دوقولو میبینه بعد میزنه زیر خنده

میگن چرا میخندی..؟

میگه تابلوئه فوتوشاپه


اگه 9/9/90 ازدواج کنم نهمین سالگرد ازدواجمون میشه 9/9/99 .... انجمن خلاقان بیکار


دو تا سوسک پولدار ازدواج مي کنند. ماه عسل ميرن توالت فرنگي!

 

 

ایران دومین مصرف کننده مواد مخدر در جهان است

خجالت نمی کشید ؟

یه خرده همت کنید تا قهرمانی راهی نیست!

 

 

از غضنفر مي پرسن دوست داري توي تاکسي با کي بشيني؟ ميگه با يه دختر خوش قد و بالا وخوشگل و قد بلند با نامزدش. ميگن واااا اخه براي چي بانامزدش ؟ ميگه اخه ميچسبن به هم جا براي من باز مي شه
 

 

از غضنفر می پرسن نخست وزیر به انگلیسی چی می شه؟
می گه :First And Under !!!

 

به غضنفر ميگن: چند تا حيوون نام ببر كه پرواز كنه. ميگه:*** كبوتر، كلاغ، خر! بهش ميگن: بابا خر كه پرواز نميكنه! ميگه: بابا خره ديگه، يهو ديدي پرواز كرد!

 


 

غضنفر تو اتوبوس يه دختره خوشگل رو ميبينه،*** پياده كه ميشه شماره اتوبوس رو بر ميداره!

 

 

مادر پسره براش میره خواستگاری، پدر دختره میپرسه خوب پسرتون چه کاره هست؟
مادره میگه: پسرم دیپلماته پدر دختره میگه: اوه چه عالی! یعنی چی؟ مادره میگه: یعنی از وقتی پسرم دیپلمش گرفته همینطوری ماته

 


 

از بچه یه آخونده میپرسن بابات چیکارست روش نمیشده بگه آخونده میگه کمربند مشکی قرآن داره

 

 

از یه کچل می پرسن اسم شامپوت چیه؟ می گه من از شیشه پاک کن استفاده می کنم!

 

 

سوال: چرا در اسلام چهار تا زن بيشتر نميشه گرفت؟

پاسخ: چون اگه 5 تا بشه بايد يکيشو خمس بدي!


قدیما برق ها رو روشن میذاشتیم میرفتیم مسافرت،دزده فک کنه یکی خونه هست، الان هرجوری حساب میکنیم 

برق ها رو خاموش کنیم و دزد بزنه به صرفه تره !

 


 

التماس غضنفر به عابر بانک!..غلط کردم، پول نميخوام فقط گواهى نامه ام رو پس بده!


 

غضنفر تراکتور مخره بلد نیست خاموشش کنه میبندتش به درخت!!

 


 

غضنفر میخواست یک زیر دریایی رو غرق کنه میره در میزنه فرار میکنه !

 

 

فتوای جدید : از این پس خوردن بستنی عروسکی حرامه چون معلوم نیست دختره یا پسره !

 

 

کاریکاتور/ رویانیان مردی برای تمام فصول


 

 

 

میم مشکلات زندگی را که برداریم

زندگی شیرین میشود . .

 

 

وقتی ارزش ها عوض می شوند، عوضی ها با ارزش می شوند!
 
 

 
وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :
نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!
 

لباسها در آب کوتاه میشوند و برنج ها دراز. در د رازای زندگی لباس باش و در پهنای آن، برنج. واگر عمق این پند را نفهمیدی, بدان که تنها نیستی !


ژرفای اندیشه به جوانی تعلق دارد ، وضوح آن به پیری


شهرت چون رودی است که اشیاء سبک و تو خالی را در سطح نشانده و اشیاء گران و پر مغز را در قعر خود فرو می برد


دیروز همسایه ام از گرسنگی مرد ، در عزایش گوسفندها سربریدند ( شریعتی )


خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد

بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .


نظر ی که دیگران نسبت به شما دارند مشکل خودشان است نه شما .
( الیزابت کوبلر‌روس)


کسی که به پشتکار خود اعتماد دارد، ارزشی برای شانس قائل نیست. مثل ژاپنی


به اندازه ی باورهای هر کسی ،با او حرف بزن

بیشتر که بگویی تو را احمق فرض خواهد کرد !

به همین سادگی...!!

 
 
 
 
پروردگارا ..
 
مرا آن ده که خودم بیشتر حال می کنم..! 
 
 
عواقبشم با خودم..
 
 

 

 

 

نوشته شده در یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:,ساعت 11:44 توسط vesal|

 

 
جوك
 
به غضنفر ميگن چرا آفتابه رو شكوندي؟ميگه پدرسگ فيگور مي گيره واسه من!
*************************************
به غضنفر ميگن با كدوم عبادت بيشتر حال ميكني: ميگه نماز ميت چون وضو نميخواد، ركوع و سجده هم نداره، كفشاتم در نمياري، آخرشم ناهار ميدن!!!
*************************************
غضنفر سر سفره داد ميزنه: نون بربري بيارين، نون بربري بيارين! ميگن چي شده؟ ميگه: آب تو گلوم گير كرده
************************************
به تركه ميگن آمريكا ميخواد حمله كنه. ميگه خاك بر سرمون شد. حالا كي ميخواد جلوي آرنولدو بگيره؟
*************************************
تو شهر غضنفر اينا براي اولين بار چرخ فلك نصب مي كنن. غضنفر به شهرداري زنگ مي زنه مي گه دستتون درد نكنه، از وقتي پنكه بزرگه رو نصب كردين هوا خيلي خنك شده !!!!!
*************************************
چند تا توله سگ براي باباشون تولد مي گيرن روي كيك مي نويسن: پدرسگ! تولدت مبارك!
*************************************
غضنفر رو از خواب بيدار ميكنن ميبينن پين كد ميخواد
*************************************
غضنفر بچش بعد از عيد فطر به دنيا مياد، اسمشو ميگذاره: پسفطرت!!!
 

سركاري
 
 
هميشه ميگفتن : پيدا كردن يه دوست خوب خيلي سخته ،

اما من باورم نميشد،

تااينكه تو را ديدم كه براي پيدا كردن من چقدر زحمت كشيدي !!
  
*************************************
 
اگر خواستار مهاجرت به كانادا هستيد تا 30 سپتامبر با ما تماس بگيريد .....دسته ي غاز هاي وحشي مهاجر!
 
*************************************
اون پايين 2 تا SMS واست نوشتم برو بخون حالشو ببر:
.
.
.
.
.
SMS/SMS

*************************************
نميدانم تا كدامين طلوع خواهم ماند و در كدامين غروب خواهم رفت ولى دوست دارم تا آخرين لحظه بودنم تو رو سر كار بذارم

*************************************
وقتى چشماى درشتت رو به من ميدوزى و با لبهاى بزرگ و صداى رسا واسم آواز ميخونى از هميشه بيشتر دوستت دارم
زيباترين قورباغه ى زندگيم

*************************************
براي من يه فرشته بودي اما هيچ وقت منو دوست نداشتي و هميشه با رقيب هاي من پرواز كردي
خدا را شكر تازه فهميدم تو عزرائيلي

*************************************
جهت ترويج فرهنگ اشتغال زايي ، هم اكنون شما به سركار رفتيد!


 
 
عاشقانه
 
 
به خدا خسته شدم از بس به آدمايي كه ميخوان جاي تو رو تو قلبم بگيرن گفتم : ببخشيد اينجا جاي دوستمه ، الان برميگرده ...!!!
 
*************************************
به چشمانت بياموز كه بي رحمانه به هيچ نگاهي چنگ نزند،همين دل من كافيست براي قرباني چشمانت

*************************************

اي دوست به جز عشق تو در سر من هوسي نيست
جز نقش تو بر صفحه ي دل نقش كسي نيست
*************************************
در كشور عشق هيچ كس رهبر نيست ، هيچ شاهي به گدا سرور نيست

 
*************************************
به ياد ياراني كه تا گل برايشان نفرستي، يادي از بهار نميكنند!!!

*************************************
توي معبد چشات هركي در زد ، باز نكن !چون اونجا فقط زيارتگاه منه !

*************************************
تو از باغ نرگس فريباتري، ز لبخند خورشيد زيباتري، تو آن شعر نابي كه حافظ سرود، ولي از غزل هم تو زيباتري

*************************************
از ساعت متنفرم، از اين اختراع عجيب بشر كه جاي خالي حضور تو را به رخ دلتنگي هايم ميكشد

*************************************
زننده ترين حيواناتي كه من تا كنون ديده ام چاپلوسانند، آنها از دوست داشتن سر در نمي آورند و فقط تقليد عاشق شدن را مي كنند
زرتشت
 
 
فلسفي
 
 
شكست هاي زندگي ، درهاي پيروزي را مي گشايد و خودپسندي درهاي پيروزي را يكي پس از ديگري مي بندد .

*************************************
اگه خدا تا لب پرتگاه بردت بدون يا از پشت گرفتتت .. يا همون لحظه پرواز رو يادت مي ده

*************************************
اريك باتروورت : هر چه موانع جدي تر و سخت تر باشد , لذت تلاش و پيروزي بيشتر است .

*************************************
 
شاخه پر بار سر بر زمين مي نهد و عظمت ان هم چنان در فروتني او جلوه گر است.

لارس الريش

*************************************
انقدر به تاريكي لعنت نفرستيد يك شمع روشن كنيد.

گاندي

*************************************
خوشبختي مثل يه پروانه است . وقتي دنبالش مي‌دوي پرواز مي‌كنه اما وقتي وايسي مياد رو سرت ميشينه
 

نوشته شده در پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:,ساعت 10:7 توسط vesal|

 
  پــــاییـــز

 

فصل باد و برگ و باد و برگ . . .
 
 
 
فصل رنگ و رنگ و رنگارنگ. . .
 
 

 

 
فصل نیمکت
 

 

 

فصل مشق و
 

 

 

 
مشق و
 
 
 

 

 

 

 
 
عشق و
 

 

 

 
 
عشق و
 
 
 

 

 

 
 
انار . . .
 
 
 
 
 
 

 

 
 
فصل باز باران با ترانه
 
 
 
 
 
 
 
 
با گوهر های فراوان. . ..
 
 
 
 

 

فصل چتر و خیس  
 
 
 

 

 

 

فصل شیدایی

 

 

 

 
 
 
 
 
و انتظار. . .
 
 
 

 

 

 

 
 
فصل مهر
 

 

 

 

 
 
و مهرگان
 
 
 

 

 

 

 
 
فصل یلدا
 
 
 

 

 
 
 
 
 
 
و چله . . .
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
پاییز «پادشاه فصلها»
 
 
 
 
 
 
 
 
فرخنده باد

.

نوشته شده در سه شنبه 5 مهر 1390برچسب:,ساعت 11:1 توسط vesal|

فکر می کنید برای رسیدن به آسانترین راهها مثل آسان ترین راه آشنایی، آسان ترین راه ابراز عشق، آسان ترین راه رسیدن به هدف، آسان ترین راه پول در آوردن و ... چیکار باید کرد و آیا ببینید که به همین راحتی می توانید آسان و ساده روزگار را به خوشی سپری کنید.
 


 

 

 

-       آسان ترین راه آشنایی ، یک سلام است ، ولی گرم و صمیمی .

-       آسان ترین راه قدردانی ، یک تشکر ساده است ، ولی خالص و صمیمانه .

-       آسان ترین راه عذر خواهی ، عدم تکرار اشتباه قبلی است .

-       آسان ترین راه ابراز عشق ، به زبان آوردن آن است .

-       آسان ترین راه رسیدن به هدف ، خط مستقیم است .

-       آسان ترین راه پول در آوردن ، آن است که همواره در کارت رعایت انصاف را بکنی .

-       آسان ترین راه احترام ، اجتناب از گزافه گویی و گنده گویی است .

-       آسان ترین راه جلب محبت ، آن است که تو نیز متقابلا عشق بورزی و محبت کنی .

-       آسان ترین راه مبارزه با مشکلات ، روبرو شدن با آنهاست نه فرار .

-       آسان ترین راه رسیدن به آرامش ، آن است که سالم و بی غل و غش زندگی کنی .

-       آسان ترین دوستی ، همیشه بهترین دوستی نیست . این را به خاطر بسپار .

-       آسان ترین بحث ، بحث در باره چیزهای خوب و امیدوار کننده است .

-       آسان ترین برد ، آن است که خود را از پیش بازنده ندانی .

-       آسان ترین راه خوب زیستن ، ساده زیستن است .

-       آسان ترین راه دوری از گناه ، آن است که همیشه بدانی چیزی به نام وجدان داری .

-       آسان ترین و در عین حال با ارزش ترین عشق ، بی ریا ترین آن است .

-       آسان ترین راه بودن ، آن است که حس بودن همیشه در وجودت شعله ور باشد .

-       آسان ترین راه راحت بودن ، آن است که خودت را همانطور که هستی بپذیری و در همه حال خودت باشی .

و بالاخره

-       آسان ترین راه خوشبخت زیستن ، آن است که همان طور که برا خودت ارزش قایلی ، برای دیگران نیز ارزش قایل شوی بدون توجه به موقعیت طرف مقابل .

حالا کمی مکث کنید و ببینید که به همین راحتی می توانید آسان و ساده روزگار را به خوشی سپری  کنید.

نوشته شده در دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:,ساعت 10:36 توسط vesal|

 

 


 

پا به پای کودکی هایم بیا                  کفش هایت را به پا کن تا به تا

قاه قاه خنده ات را ساز کن                    باز هم با خنده ات اعجاز کن
 
  پا بکوب و لج کن و راضی نشو          با کسی جز عشق همبازی نشو
 
  بچه های کوچه را هم کن خبر               عاقلی را یک شب از یادت ببر
 
  خاله بازی کن به رسم کودکی                    با همان چادر نماز پولکی
 
  طعم چای و قوری گلدارمان                لحظه های ناب بی تکرارمان
 
  مادری از جنس باران داشتیم             در کنارش خواب آسان داشتیم
 
  یا پدر اسطوره  دنیای ما                          قهرمان باور زیبای ما
 
  قصه های هر شب مادربزرگ                 ماجرای بزبز قندی و گرگ 
 
  غصه هرگز فرصت جولان نداشت         خنده های کودکی پایان نداشت
 
  هر کسی  رنگ خودش بی شیله بود      ثروت هر بچه قدری تیله بود
 
  ای شریک نان و گردو و پنیر  !             همکلاسی ! باز دستم را بگیر
 
  مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست       آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟
 
  حال ما را از کسی پرسیده ای ؟        مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟
 
  حسرت پرواز داری در قفس؟         می کشی مشکل در این دنیا نفس؟
 
  سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟    رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟
 
  رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟          آسمان باورت مهتابی است ؟
 
  هرکجایی شعر باران را بخوان           ساده باش و باز هم کودک بمان
 
  باز باران با ترانه ، گریه کن !              کودکی تو ، کودکانه گریه کن!
  ای رفیق روز های گرم و سرد            سادگی هایم به سویم باز گرد!



 

 

 




نوشته شده در دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:,ساعت 10:12 توسط vesal|

يك روز آفتابي، خرگوشي خارج از لانه خود به جديت هرچه تمام در حال تايپ بود. در همين حين، يك روباه او را ديد.
روباه: خرگوش داري چيكار مي كني؟
خرگوش: دارم پايان نامه مي نويسم..
روباه: جالبه، حالا موضوع پايان نامت چي هست؟
خرگوش: من در مورد اينكه يك خرگوش چطور مي تونه يك روباه رو بخوره، دارم مطلب مي نويسم.
روباه: احمقانه است، هر كسي مي دونه كه خرگوش ها، روباه نمي خورند.
خرگوش: مطمئن باش كه مي تونند، من مي تونم اين رو بهت ثابت كنم، دنبال من بيا.
خرگوش و روباه با هم داخل لانه خرگوش شدند و بعد از مدتي خرگوش به تنهايي از لانه خارج شد و بشدت به نوشتن خود ادامه داد.
در همين حال، گرگي از آنجا رد مي شد.
گرگ: خرگوش اين چيه داري مي نويسي؟
خرگوش: من دارم روي پايان نامم كه يك خرگوش چطور مي تونه يك گرگ رو بخوره، كار مي كنم.
گرگ: تو كه تصميم نداري اين مزخرفات رو چاپ كني؟
خرگوش: مساله اي نيست، مي خواهي بهت ثابت كنم؟
بعد گرگ و خرگوش وارد لانه خرگوش شدند.
خرگوش پس از مدتي به تنهايي برگشت و به كار خود ادامه داد.
در لانه خرگوش، در يك گوشه موها و استخوان هاي روباه و در گوشه اي ديگر موها و استخوان هاي گرگ ريخته بود.
در گوشه ديگر لانه، شير قوي هيكلي در حال تميز كردن دهان خود بود.ـ

نتيجه
هيچ مهم نيست كه موضوع پايان نامه شما چه باشد
هيچ مهم نيست كه شما اطلاعات بدرد بخوري در مورد پايان نامه تان داشته باشيد
آن چيزي كه مهم است اين است كه استاد راهنماي شما كيست؟

نوشته شده در دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:,ساعت 10:6 توسط vesal|

حسنی نگو جوون بگو
علاف و چش چرون بگو

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ، واه واه واه
نه سیما جون ،نه رعنا جون

نه نازی و پریسا جون
هیچ کس باهاش رفیق نبود

تنها توی کافی شاپ
نگاه می کرد به بشقاب !

باباش می گفت : حسنی می ری به سر بازی ؟
نه نمی رم نه نمی رم

به دخترا دل می بازی ؟!
نه نمی دم نه نمی دم


گل پری جون با زانتیا
ویبره می رفت تو کوچه ها

گلیه چرا ویبره میری ؟
دارم میرم به سلمونی

که شب برم به مهمونی
گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین

یه کمی به من سواری می دی ؟!
نه که نمی دم

چرا نمی دی ؟
واسه اینکه من قشنگم ، درس خونم وزرنگم

اما تو چی ؟
نه کا رداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ، زبون دراز ،واه واه واه


در واشد و پریچه
با ناز اومد توو کوچه

پری کوچولو ، تپل مپولو ، میای با من بریم بیرون ؟
مامان پری ،از اون بالا

نگاه می کرد توو کوچه را
داد زد وگفت : اوی ! بی حیا

برو خونه تون تورا بخدا
دختر ریزه میزه

حسابی فرز وتیزه
اما تو چی ؟

نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه

نازی اومد از استخر
تو پوپکی یا نازی ؟

من نازی جوانم
میای بریم کافی شاپ؟
نه جانم

چرا نمی ای ؟
واسه اینکه من صبح تا غروب ،پایین ،بالا ،شمال ،جنوب ،دنبال یک شوهر خوب

اما تو چی ؟
نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه


حسنی یهو مثه جت
رسید به یک کافی نت

ان شد ورفت تو چت رووم
گپید با صدتا خانووم!

هیشکی نگفت کی هستی ؟
چی کاره ای چی هستی ؟

تو دنیای مجازی
علافی کرد وبازی

خوشحال وشادمونه
رفت ورسید به خونه

باباش که گفت: حسنی برات زن بگیرم ؟
اره می خوام اره میخوام

چاهارتا شرعن بگیرم ؟
اره می خوام اره میخوام

حسنی اومد موهاشو
یه خورده ابروهاشو

درست وراست وریس کرد
رفت و توو کوچه فیس کرد

یه زن گرفت وشاد شد
زی ذی شد و دوماد شد

:chakerim:

:thankyou:

نوشته شده در یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:,ساعت 10:5 توسط vesal|

ستاد دانشگاه با اين سوال شاگردانش را به يك چالش ذهني كشاند: آيا خدا هر چيزي كه وجود دارد را خلق كرد؟

شاگردي با قاطعيت پاسخ داد:"بله او خلق كرد"

استاد پرسيد: "آيا خدا همه چيز را خلق كرد؟"

شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"

استاد گفت: "اگر خدا همه چيز را خلق كرد, پس او شيطان را نيز خلق كرد. چون شيطان نيز وجود دارد و مطابق قانون كه كردار ما نمايانگر صفات ماست, خدا نيز شيطان است!"

شاگرد آرام نشست و پاسخي نداد. استاد با رضايت از خودش خيال كرد بار ديگر توانست ثابت كند كه عقيده به مذهب افسانه و خرافه اي بيش نيست.

شاگرد ديگري دستش را بلند كرد و گفت: "استاد ميتوانم از شما سوالي بپرسم؟"

استاد پاسخ داد: "البته"

شاگرد ايستاد و پرسيد: "استاد, سرما وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "اين چه سوالي است البته كه وجود دارد. آيا تا كنون حسش نكرده اي؟ "

شاگردان به سوال مرد جوان خنديدند.

مرد جوان گفت: "در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فيزيك چيزي كه ما از آن به سرما ياد مي كنيم در حقيقت نبودن گرماست. هر موجود يا شي را ميتوان مطالعه و آزمايش كرد وقتيكه انرژي داشته باشد يا آنرا انتقال دهد. و گرما چيزي است كه باعث ميشود بدن يا هر شي انرژي را انتقال دهد يا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (460- F) نبود كامل گرماست. تمام مواد در اين درجه بدون حيات و بازده ميشوند. سرما وجود ندارد. اين كلمه را بشر براي اينكه از نبودن گرما توصيفي داشته باشد خلق كرد." شاگرد ادامه داد: "استاد تاريكي وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "البته كه وجود دارد"

شاگرد گفت: "دوباره اشتباه كرديد آقا! تاريكي هم وجود ندارد. تاريكي در حقيقت نبودن نور است. نور چيزي است كه ميتوان آنرا مطالعه و آزمايش كرد. اما تاريكي را نميتوان. در واقع با استفاده از قانون نيوتن ميتوان نور را به رنگهاي مختلف شكست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه كرد. اما شما نمي توانيد تاريكي را اندازه بگيريد. يك پرتو بسيار كوچك نور دنيايي از تاريكي را مي شكند و آنرا روشن مي سازد. شما چطور مي توانيد تعيين كنيد كه يك فضاي به خصوص چه ميزان تاريكي دارد؟ تنها كاري كه مي كنيد اين است كه ميزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگيريد. درست است؟ تاريكي واژه اي است كه بشر براي توصيف زماني كه نور وجود ندارد بكار ببرد."

در آخر مرد جوان از استاد پرسيد: "آقا، شيطان وجود دارد؟"

استاد با اينكه ديگر زياد مطمئن نبود پاسخ داد: "البته همانطور كه قبلا هم گفتم. ما او را هر روز مي بينيم. او هر روز در مثال هايي از رفتارهاي غير انساني بشر به همنوع خود ديده ميشود. او در جنايتها و خشونت هاي بي شماري كه در سراسر دنيا اتفاق مي افتد وجود دارد. اينها نمايانگر هيچ چيزي به جز شيطان نيست."

و آن شاگرد پاسخ داد: شيطان وجود ندارد آقا. يا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شيطان را به سادگي ميتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاريكي و سرما. كلمه اي كه بشر خلق كرد تا توصيفي از نبود خدا داشته باشد. خدا شيطان را خلق نكرد. شيطان نتيجه آن چيزي است كه وقتي بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبيند. مثل سرما كه وقتي اثري از گرما نيست خود به خود مي آيد و تاريكي كه در نبود نور مي آيد.

نام مرد جوان يا آن شاگرد تيز هوش چيزي نبود جز ، آلبرت اينيشتاين !

_________________
و بعد از رفتنت.......بيهوده باختيم

 

نوشته شده در یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:,ساعت 9:45 توسط vesal|

انگشتر خود را در كدام انگشت به دست مي كنيد؟
* انگشت شست
* انگشت اشاره
* انگشت وسط
* انگشت انگشتري
* انگشت كوچك
* انگشتر به دست نمي كنم .

جواب تست
انگشت شست : شما مجذوب كالاهاي مدرن و روز هستيد از مورد توجه قرار گرفتن لذت مي بريد شما تفريح را دوست داريد و از زندگي لذت مي بريد و همشه آماده هستيد تا با چيزهاي جديد رو به رو شويد.

انگشت اشاره : شما داراي اعتماد به نفس و مسئوليت پذير هستيد. رهبري و هدايت ر ا دوست داريد و مي توانيد در ظاهر بسيار جدي و خشن باشيد اما در باطن ملايم و حساس هستيد.

انگشت وسط: بيشتر افرادي كه در اين گروه قرار دارند از رشد و بالندگي سر باز مي زنند و بيشتر خودمحور هستند با و جود اين همشه بي ريا هستند به خصوص نسبت به خانواده و دوستان شان.

انگشت انگشتري : شما فردي حساس و رومانتيك هستيد عميقًا اميد داريد تا عشقي بيابيد كه گرما بخش دل و ابدي باشد.

انگشت كوچك : شما فردي مهربان و متواضع هستيد به جزئيات توجه مي كنيد و دوست نداريد در كارهاي تان كوچكترين اشتباهي از شما سر بزند شما بيش از حد خود را به كار مشغول مي كنيد.

در چند انگشت : آن عده از افراد كه در دو انگشت يا بيشتر انگشتر دارند اعتماد به نفس ندارند و هميشه مراقب هستند تا عشق واقعي شان را بيابند عاشق تجملات هستند اما آن را جايگزين ناقابلي براي دوستان و عاشق خود مي دانند.

انگشتر به دست نمي كنيد : شما خواستار زندگي ساده و بدون تجملات هستيد فردي بي ريا، قابل اطمينان، آرام، باهوش و سختكوش هستيد و هميشه دوستدار آموختن چيزهاي تازه ايد. به دليل احساس خجالتي كه داريد از جمع دوري كرده و تا جايي كه بتوانيد از مشاجره پرهيز مي كنيد.

نوشته شده در یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:,ساعت 9:40 توسط vesal|


آخرين مطالب


 Design By : Pichak